تحلیل تراکنشی (رفتار متقابل) (به انگلیسی: Transactional Analysis) یا به صورت (مخفف انگلیسی: TA) نظریهای در روانشناسی اجتماعی است که توسط اریک برن روانپزشک کانادایی به وجود آمده. در چهار دهه گذشته نظریه اریک برن راههای تازهای را در زمینه روان درمانی مشاوره و تحصیل به وجود آوردهاست.
تحلیل رفتار متقابل یک تئوری روانشناسی است که توسط اریک برن در سال 1950 میلادی ارائه گردید و به لحاظ کاربرد آن در حل مشکلات احساسی و رفتاری، مورد قبول جامعه روانشناسی قرار گرفته و تدریجاً در زمینههای مشاوره، روانکاوی، گروه درمانی، مدیریت، جامعهشناسی، توسعه سازمانی و آموزش، نظریههای جدیدی ارائه نموده و گسترش پیدا کردهاست. ابهام و پیچیدگی در مفاهیم، تخصصی بودن و زمان طولانی درمان در دیگر روشهای روان درمانی باعث شد تا تحلیل رفتار متقابل با مفاهیم اساسی و واژههای ساده سریعاً جایگزین روشهای روان درمانی قدیمی گردید. به همین جهت تحلیل رفتار متقابل عمومیت یافته و هر جا که انسانها حضور داشته و با یکدیگر ایجاد رابطه مینمودند کاربرد عملی پیدا کرد و ابزاری برای تغییر و حل مشکلات قرارگرفت. تحلیل رفتار یک مکتب علمی کاربردی میباشد که در آن از به کار بردن مفاهیم پیچیده اجتناب شدهاست و نظریات آن به صورتی مطرح شدهاند که به راحتی میتوان آنها را مشاهده و تجربه نمود
از نظر ارتباطی هر چیزی که حضور فرد دیگری را تصدیق کند (مثل سخن گفتن یا سایر نشانههای غیرکلامی) محرک مبادله نامیده میشود. کلید موفقیت در ارتباط بینفردی معمولا به اینکه گوینده و پاسخدهنده در کدام حالت شخصیتی خود قرار دارند، بازمیگردد. با توجه به ویژگی واقعگرایی بالغ، اگر هر دو نفر در حالت شخصیتی بالغِ خود باشند ارتباط بین آن دو سادهترین نوع ارتباط است. اما افراد میتوانند در هنگام مبادله در هریک از سه حالت شخصیتی گفتهشده قرار داشته باشند. بر اساس آنکه افراد در ارتباط با یکدیگر از موضع کدام حالت شخصیتی رفتار میکنند میتوان انواع ارتباط میان آنها را پیشبینی کرد. یک نوع از ارتباط، مبادلهی مکمل نام دارد. در این نوع ارتباط فرد با همان حالت شخصیتیای که پیامی را دریافت کرده است پاسخ میدهد، یعنی اگر در حالت کودک خود پیام را دریافت کرده از موضع کودک خود نیز پاسخ میدهد. از نظر برن اگر رابطه از نوع مکمل باشد ارتباط ادامه مییابد.
نوع دیگر ارتباط، ارتباط به شیوهی مبادلهی متقاطع است. در این شیوه فرد با همان حالت شخصیتیای که پیام یا محرک مبادله را دریافت کرده، به پیام پاسخ نمیدهد. برای مثال فرض کنید محرک مبادله از سوی فردی با حالت شخصیتی بالغ به فردی دیگری که او هم در حالت بالغ است به اینصورت فرستاده میشود: «تو کت منو ندیدی؟»، اگر دریافتکنندهی پیام بهجای پاسخگویی با بالغ خود با حالت کودک خود پاسخ بدهد که: «تو همیشه منو بهخاطر همه چیز سرزنش میکنی.» مبادلهی متقاطع صورت گرفته است که پیامد آن معمولا شکست در ارتباط است.
ارتباط نهتنها یک جنبهی مهم زندگی روزمره است بلکه بخشی از هستی انسان را نیز تشکیل میدهد. حتی نوزاد تازه متولدشده به ارتباط، شناخته شدن و تایید نیاز دارد. نتایج مطالعهای که توسط اسپیتز انجام شده حاکی از آن است که نوزادانی که کمتر مورد نوازش و لمس قرار میگیرند یا کمتر در آغوش گرفته میشوند با احتمال بیشتری در معرض آسیبهای فیزیکی و روانی قرار دارند. در واقع همهی ما نیاز داریم که حضورمان توسط دیگران درک شود. برن این نیاز غریزی به شناخت اجتماعی را تحت عنوان عطش شناخت یا نوازش توصیف میکند و نتیجهی مطالعهی اسپیتز دربارهی نیاز نوزادان به نوازش را به افراد بزرگسال نیز تعمیم میدهد. از نظر برن همانطور که یک نوزاد به نوازش فیزیکی نیاز دارد یک فرد بالغ نیز نیازمند نوازش به شکلهایی نظیر سر تکان دادن، چشمک زدن یا دریافت لبخند و … از سوی دیگران است. نوازش را میتوان به دو نوع نوازش مثبت و نوازش منفی تقسیمبندی کرد. برن معتقد است روی هم رفته دریافت نوازش منفی بهتر از عدم دریافت نوازش است. وقتی فرد A از فرد B سوالی میپرسد و B با بیمیلی و اکراه پاسخ میدهد، فرد A این پاسخ و رفتار سرد را به اینکه اصلا پاسخی دریافت نکند ترجیح میدهد.
اریک برن با فهمیدن اینکه شخصیت انسان از سه حالت «خودآگاه» تشکیل شده رفتارهای پیچیده بین انسانها را قابل فهم کرد. هر حالت «خودآگاه» یک مجموعه کامل از احساسات و فکرها و رفتارهایی است که ما با استفاده از آنها واکنش نشان میدهیم. در واقع افراد در موقعیتهای گوناگون رفتارهای مختلفی از خود بروز میدهند، و تحلیل ساختار شخصیت به معنی بررسی ساختار حالات شخصیت و رفتار انسان است که به صورت رفتاری و احساسی بروز می نماید. سه حالت «خودآگاه» والد و بالغ و کودک و فعل و انفعال بین آنها پایهٔ نظریهٔ تحلیل رفتار متقابل را تشکیل میدهند. این مفهومها به خیلی از زمینههای مشاوره روان درمانی و تحصیل راه پیدا کردهاند.
والد
قسمتی از رفتارها، افکار و احساسات انسان است که به دلیل تقلید ناخودآگاه از کارهایی که پدر و مادر انجام میدادند یا برداشت ما از رفتار آنها است رفتارهای مانند نصیحت کردن، سرزنش کردن، حمایت کردن، انتقاد کردن از جمله رفتارهای بازتابی این بخش میباشد. والد از دو قسمت والد کنترلکننده (مثبت و منفی) و والد حمایتگر مهربان (مثبت و منفی) تشکیل شدهاست. حالتی است که نمایانگر رفتار فرد به همان صورتی است که پدر و مادرش رفتار میکردند. در سالهای اولیه کودکی باید و نبایدهای زیادی از طرف والدین به کودکان تحمیل شده یا یاد داده میشود. این مجموعه عظیم از وقایع خارجی و تحمیلی غیرقابل سوال در حالت من والد کودک ثبت میگردد و در آینده بخشی از شخصیت فرد را تشکیل میدهد. این بخش از شخصیت با دستورالعملهای زندگی و باید و نبایدهای آن، قانونمداری، مسئولیت پذیری و عادتها سر و کار دارد. وقتی فردی بدون توجه به احساسات و عواطف، یا بدون توجه به تعقل و منطق به امری مبادرت میکند و یا صحبت میکند و یا دیگران را مجبور به انجام چنین اموری می نماید از این بخش شخصیت خود استفاده میکند.
بخشی از شخصیت است که رفتارهای «این مکانی-این زمانی» را شامل میشود. مثلاً ما در هنگام رانندگی، قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت میکنیم یعنی شرایط زمان و مکان را دریافت و بر اساس آن تصمیم به درست رانندگی کردن گرفتهایم. بالغ همان بخشی از افکار، رفتار و احساسات انسان است که شبیه پردازش کامپیوتری است و پاسخ ما به اتفاقات حال حاضر است. تقویت بالغ یکی از اهداف تحلیل رفتار متقابل است. ویژگی دیگر «بالغ» استفاده از تمام توانمندیهای فرد برای حل مسائل است.بالغ را میتوان همان نیروی در درون هر فردی میباشد که از آن تحت عنوان عقل و منطق یاد میشود.
قسمتی از رفتارها، افکار و احساسات انسان است که تکرار دوران کودکی است.در واقع این حالت نمادی از بعد شخصیت کودک در درون هر فرد میباشد که رفتارهای عجولانه و غیر منطقی از خود بروز میدهد. همچنین این بخش شخصیت خود از سه الگوی رفتاری متفاوت مهر طلب، آزارگر و قربانی تشکیل شدهاست. مثلاً کسی که نتیجه خوبی در کارش میگیرد با یک لبخند درخشان پاسخ میدهد. کودک به چند قسمت از قبیل طبیعی، منزوی، تربیت شده و پرخاشگر تقسیم میشود. کودک هرگز از لذت جویی سیر نمیشود – آینده را نمیبیند – خواسته اش را به تاخیر نمیاندازد. سرزندگی و هیجان، سیر کردن در تخیلات، لذت طلبی، لجبازی، دمدمی بودن، خلاقیت، کنجکاوی، علاقه به دانستن، اصرار به تجربه کردن و احساس کردن از جمله خصوصیات حالت من کودک است. این بخش از شخصیت فرد را وا میدارد که هر چیزی را شخصاً خودش تجربه کند. اصلاً خویشتن دار نیست و به عواقب احتمالی رفتارش توجهی ندارد. تمایلی به رعایت قیود اجتماعی، عرف، مذهب، قانون، تعقل و… ندارد.
اگر شما در محیط کار و یا جامعه به رفتارهای نسنجیده و هیجانی محکوم میشوید، بدانید بخش کودک در شما فعالتر است.
اگر در هر تنش با اطرافیان رفتارهای غیر قابل پیش بینی بروز میدهید و بعد پشیمان میشوید، بدانید کودکانه زیست می کنید.
بیایید سه وضعیت کودک – والد – بالغ که در بالا به آنها پرداختیم را بصورت عملی بررسی کنیم. فرض کنید سوار تاکسی شده اید و کرایه تاکسی 800 تومان است و شما هزارتومانی به راننده داده اید اما او بقیه پول را به شما نداده است و میگوید پول خورد ندارد یا اینکه کرایه ها افزایش یافته. در این حال چه رفتاری را بروز می دهید؟ بیایید از سه حالت کودک-والد-بالغ بررسی کنیم:
حالت من والد: در این حالت فرد با پرخاش و تحکم از راننده می خواهد که بقیه پول را بدهد. راننده نیز طفره میرود و بهانه تراشی می کند. والد او به بحث و جدل می پردازد و شاید توهین و ناسزا نیز چاشنی کار کند. در این حالت والد راننده نیز بالا آمده و هردو به یک رابطه والد-والد می رسند و سرانجام چنین ارتباطی معلوم است. والد به هر ترتیبی شده دنبال پیروزی است و هرکاری می کند تا غرور خود را حفظ کند. بسیاری از جدل ها در ارتباطات از این نوع هستند و افراد سعی می کنند قدرت خود را به رخ دیگری بکشند.
حالت من کودک: در این حال فرد با خود به گفتگو می پردازد و انواع و اقسام شرایط ر ابررسی می کند. او با خود می گوید اگر به راننده گفتم و سر من داد زد چی؟ اگر بقیه پول را خواستم شاید دیگر مسافرها فکر کنن من خیلی خسیس هستم که از 200 تومن هم نمیگذرم. شاید او با من دعوا کند و هزار شاید دیگر.
در این حالت او از ابراز احساس خود بطور مستقیم خودداری می کند و با غر زدن و ناراحتی تاکسی را ترک می کند. شاید عصبانیت خود را با کوبیدن در یا چیزهای دیگر تخلیه کند اما این بدترین پاسخ به این اتفاق است.
حالت من بالغ: افراد بالغ در این شرایط به دور از قضاوت فکر می کنند شاید راننده یادش رفته بقیه پول را بدهد و دوستانه به او یادآوری می کنند. اگر راننده بگوید کرایه گران شده، از او سند این حرفش را می خواهد و میگوید کدام مرجع این را اعلام کرده؟ و در نهایت با منطق و پرسشگری، شرایط را کنترل میکند.
بالغ به سود و زیان یک ارتباط می اندیشد، یعنی با خود فکر می کند آیا این 200 تومن ارزش جدل را دارد؟ اما بخاطر داشته باشید او از حق خود برای ابراز اعتراض نمی گذرد. در حالی که به راننده یادآور می شود این کار غیر قانونی است اما ترجیح میدهد این بحث را ادامه ندهد. در این حالت فرد احساس خوبی نسبت به خود خواهد داشت و احساس ضعف نمی کند.
نتیجه ای که از سناریوهای بالا میتوان گرفت این است که ما باید ابتدا ببینیم که کدام وضعیت کودک-والد-بالغ را بیشتر بروز می دهیم؟ پس از شناخت آن باید به کنترل رفتار و اصلاح آن بپردازیم. همه این رفتارها به نوعی یادگیری جدید هستند پس ما باید رفتار صحیح را یادبگیریم
هدف تکنیک تحلیل رفتار متقابل در درمان این است که به فرد کمک کند تا خودش را بهتر بشناسد و ظرفیتهای خود را از طریق توسعهی بخش بالغ شخصیتش بهبود بدهد. معمولا بین افراد و درمانگرها یک قرارداد وجود دارد که در آن اهدافی که میخواهند در دورهی درمان به آن دست پیدا کنند قید شده است. اغلب، مسئولیت تمام اتفاقاتی که ممکن است در طول دورهی درمان بیفتد به فرد واگذار میشود. به این ترتیب فرد بیشتر در حالت شخصیتی بالغ خود قرار میگیرد تا بتواند تفکرات، احساسات و رفتارهای محدودکنندهی خود را بشناسد.
پیشنیاز استفاده از تکنیک تحلیل رفتار متقابل در سه مورد راحتی، امنیت و احترام خلاصه میشود. میان درمانگر و فرد باید تعامل مثبت وجود داشته باشد و از آنجا که فرد به دنبال درمان است زمینهی توسعهی ارتباط بین فرد و درمانگر حتی در خارج از عرصهی درمان فراهم میشود. درمانگرانی که از این تکنیک استفاده میکنند معمولا در مسیر درمان از سایر ابزارهای روانشناسی نظیر روانشناسی پویا، علوم رفتاری و ارتباطدرمانی نیز کمک میگیرند.
سئوالی که در بسیاری از دوره های آموزش تحلیل رفتار متقابل از من پرسیده میشود این است که چطور از جدایی و طلاق در زندگی مشترک جلوگیری کنیم؟ و همواره پاسخ من این است که باید بالغ شخصیتی خود را رشد دهید و بتوانید در لحظه رفتار خود را آگاهانه تشخیص دهید. در این متد ما انواع ازدواج ها را مورد بررسی قرار می دهیم و سرنوشت آن را به دوستان یادآور می شویم.
در این حالت مرد و زن از جایگاه کودک خود تصمیم گرفته و بجای پرداختن به واقعیات زندگی سعی در ارضاء کردن خواسته های خود دارند و در اختلافات با توجه به هیجانات تصمیم میگیرند. افرادی که در سنین زیر 20 سالگی ازدواج می کنند و یا قالب شخصیتی آنها کودک مسلط است این مشکلات را پیش رو دارند. بنابراین خانواده های طرفین بعنوان میانجی در اختلافات آنان دخالت می کنند و تنش را مدیریت می کنند. این نوع ازدواج سرشار از عشق و نفرت است و دستخوش تغییرات زیادی خواهد شد.
در این نوع ازدواج یک از طرفین دارای والد پررنگتر نسبت به همسرش دارد و تحکم و کنترل کردن، یکی از مشکلات مورد اختلاف آنان خواهد بود. مثلا هنگامی که زن بخواهد تصمیمی مانند کار کردن یا ادامه تحصیل بگیرد، شوهر با امر و نهی والدانه سعی در کنترل اوضاع دارد و به زورگویی می پردازد.
حتما افرادی را دیده اید که دارای اختلاف سنی و طبقاتی زیادی هستند و یا یکی از طرفین وضعیت کودک را بیشتر زیست می کند. در این میان مردی را تصور کنید که سنی بالاتر از همسرش دارد و در اصطلاح ” حوصله بچه بازی های همسر را ندارد” او همانند پدر به همسرش رسیدگی میکند و در بسیاری از مواقع نمی تواند او را در روحیات کودکی همراهی کند. غالبا نگاهی از بالا به پایین دارد و زن را تحت سلطه خود قرا می دهد. این نوع ازدواج نیز با اختلافات زیادی همراه خواهد بود.
زنی را در نظر بگیرید که دارای جایگاه اجتماعی بالا و موقعیت شغلی خوب است و بعنوان معاون بانک یا مدیر مدرسه در حال فعالیت است. از طرفی پدر او همواره او را بواسطه قدرتمند بودنش تشویق کرده و باور دارد او از مردها هم قویتر است. حال این زن در مصاف با یک مردی که دارای والد پایدار است ازدواج کند، جنگ قدرتی در خانه شکل می گیرد که هر یک سعی در پیروز شدن در آنرا دارند.
حتما شنیده اید که ” دو پادشاه در یک اقلیم نگنجند” این مصداق بارز زندگی والد با والد است زیرا هیچیک حاضر نیستند تحت سلطه دیگری باشند و اختلافی همیشگی بین آنها خواهد بود. حتی در تربیت فرزند نیز هر یک بدنبال سهم بیشتر خود در تربیت هستند. در ابتدای چنین ازدواجی باید دقت کنید اگر شما فردی هستید که تمایل دارید کنترل امور را بعهده بگیرید و تصمیم نهایی ر ادر زندگی بگیرید، از ازدواج با فردی که دارای والد پایدار است خودداری کنید زیرا چنین زندگی مشترکی سراسر تنش خواهد بود.
یکی از بهترین انواع ازدواج هنگامی است که هر یک از طرفین بالغی رشد یافته داشته باشند و بتوانند در لحظه بر افکار و رفتار خود کنترل داشته باشند. فرد بالغ میتواند مشاجرات را مدیریت کند و قدرت پذیرش اشتباهات را دارد. بالغ می داند در چه زمانی هیجان و طراوت کودکی را از خود بروز دهد و در چه زمانی مانند والد حامی به دیگران کمک کند. این نوع ازدواج که هر یک از طرفین به آن برد-برد نگاه می کنند تداوم خواهد داشت و احترام و ارزش طرفین حفظ می گردد. در دوره های آموزش تحلیل رفتار متقابل سعی می گردد افراد بالغ شخصیت خود را رشد دهند و بتوانند در ارتباطات به بهترین نحو عمل کنند.
اریک برن باور دارد انسانها به سه طریق زیر در مواجه با رفتارها و مشکلات زندگی عکس العمل نشان می دهند:
1- انکار مشکل: اینگونه افراد تمام تلاش خود را می کنند تا ضعف های خود را بپوشانند و کوچکترین مشکل را به گردن والدین و جامعه می اندازند و سهم خود را در آن نادیده می گیرند. اینگونه افراد اگر به مشاور هم مراجعه کنند، بدنبال این بازی هستند که “ببینید او هم نتوانست برای من کاری انجام دهد”.
2- ادامه وضعیت فعلی: برخی افراد نیز به مشکل خود خو کرده و توان پا گذاشتن به سرزمین های جدید را ندارند. ذهن ناخودآگاه انسان بگونه ای است که از شرایط جدید و مبهم ترس دارد و تمام تلاش خود را می کند تا در منطقه امن خود بماند. بطور مثال وقتی از فردی می پرسیم چرا با وجود ناراضی بودن از وضعیت شغل فعلی آنرا تغییر نمی دهی؟ او پاسخ میدهد شاید شغل بعدی از این هم بدتر باشد و یا بگوید میترسم شغلی پیدا نکنم و…
اینگونه افراد نیز اگر در زندگی عاطفی خود را همسر و یا خانواده دارای مشکلات زیادی باشند، ترجیح میدهند
3- پذیرش مشکل: دسته سوم می پذیرند که برخی از رفتارهای آنان نیاز به اصلاح دارد و در مسیر تغییر رفتار قدم بر می دارند.
در TA دو پیش فرض اصلی وجود دارد که به آنها خواهیم پرداخت:
پیش فرض اول: انسانها ذاتا خوب هستند.
پیش فرض دوم: سرنوشت انسانها دست خودشان است و میتوانند آنرا تغییر دهند.
بازی ها عبارتند از یک رشته رفتارهای متقابل تکراری که در آن طرفین رابطه به تجربه احساسهای تخریبی خود میرسند. این رفتارها معمولا برای به دست آوردن نوازش هستند اما در عوض احساسات منفی را تقویت میکنند و مانند ماسک جلوی بروز مستقیم احساسات و افکار را میگیرند. اریک برن معتقد است رفتارهای ناسالم نتیجه تصمیمات محدودکنندهای است که در کودکی به دلیل علاقه به زنده ماندن گرفته شدهاند و درواقع همان پیشنویس ما هستند. عوض کردن پیشنویس زندگی هدف روان درمانی مبتنی بر نظریه تحلیل رفتار متقابل است. برن معتقد بود که این بازیها در خانوادهها جاری و ساری هستند. به این معنا که هر خانوادهای الگوی بازیهای منحصر به فرد خود را دارد که نسل به نسل از طریق یادگیری منتقل میشود. او بازیها را از نظر شدت به سه درجه تقسیم کرد. به این معنا که هر فرد با الگویی که از خانواده خود میآموزد یک بازی واحد را ممکن است با شدت درجه یک، که در نهایت مقداری مشکلات میان فردی ایجاد کند، درجه دو، که منتج به مشکلات عدیده در زمینههای مختلف شود، درجه سه که مشکلات جدی از قبیل مشکلات قانونی نظیر زندانی شدن، قتل و … ایجاد کند، اجرا نماید. این روند رابطه همیشه شامل «تغییر نقش» است و در آن لحظهای فرا میرسد که بازیگران اتفاقی غیر مترقبه، آزاردهنده و ناراحت کننده را تجربه میکنند. افراد از اینکه به بازیهای روانی میپردازند آگاهی ندارند. اریک برن برای این بازیها اسمهای آشنایی انتخاب کردهاست.