تعاریف مختلفی از شخصیت ارائه شده است که هر یک بر وجهی از شخصیت تاکید کرده اند.
هیلگارد شخصیت را «الگوهای رفتار و شیوه های تفکر که نحوه سازگاری شخص را با محیط تعیین می کند» تعریف کرده است در حالی که برخی دیگر «شخصیت» را به ویژگیهای «پایدار فرد» نسبت داده و آن را بصورت «مجموعه ویژگیهایی که با ثبات و پایداری داشتن مشخص هستند و باعث پیش بینی رفتار فرد می شوند» تعریف می کنند.شخصیت (Personality) از ریشه لاتین (Persona) که به معنی «نقاب و ماسک» است گرفته شده است و اشاره به ماسک و نقابی دارد که بازیگران یونان و روم قدیم بر چهره می گذاشتند و این تعبیر تلویحا به این موضوع اشاره دارد که «شخصیت هر فرد ماسکی است که او بر چهره خود می زند تا وجه تمایز (تفاوت) او از دیگران باشد». شخصیت به همه خصلتها و ویژگیهایی اطلاق می شود که معرف رفتار یک شخص است، از جمله می توان این خصلتها را شامل اندیشه ، احساسات ، ادراک شخص از خود ، وجهه نظرها ، طرز فکر و بسیاری عادات دانست. اصطلاح ویژگی شخصیتی به جنبه خاصی از کل شخصیت آدمی اطلاق می شود.
نظری اجمالی به تعاریف شخصیت، نشان می دهد که تمام معانی شخصیت را نمی توان در یک نظریه خاص یافت. برای مثال کارل راجرز شخصیت را یک خویشتن سازمان یافته دایمی می دانست که محور تمام تجربه های وجودی بود. یا گوردن آلپورت شخصیت را مجموعه عوامل درونی که تمام فعالیت های فردی را جهت می دهد تلقی کرده است. واتسن شخصیت را مجموعه سازمان یافته ای از عادات می پنداشت و زیگموند فروید، عقیده داشت که شخصیت از نهاد(ID)، خود(Ego) و فراخود(Super ego) ساخته شده است.
کوشش دانشمندان برای توصیف و طبقه بندی منش آدمی را می توان در یونان باستان ردیابی کرد. در عهد باستان، تفاوت افراد را از نظر خلق و مزاج به غلبه یکی از مزاج های چهارگانه(خون، صفرای سیاه، بلغم و صفرای زرد) نسبت می دادند و بر این اساس، افراد را به چهار سنخ یا تیپ شخصیتی: دموی مزاج، سوداوی مزاج(مالیخولیایی)، بلغمی مزاج و صفراوی مزاج طبقه بندی می کردند. بدین ترتیب، ضمن این که افراد به سنخ های مختلف شخصیتی طبقه بندی می شدند علت تفاوت های فردی نیز توجیه می شد. این نظریه تا قرن 19 هم چنان دوام یافت.
نظریه های شخصیت، طی دوران شکل گیری خود مانند هر پدیده دیگری تحت تاثیر عوامل مختلف تاریخی قرار گرفته اند. از آن میان، چهار عامل نقش موثری داشته اند که عبارتند از: پیشرفت طب بالینی اروپا، روش های روانسنجی، روانشناسی رفتارگرایی و روانشناسی گشتالت. علاوه بر این عوامل تاریخی، عوامل معاصر موجود نیز در روان شناسی شخصیت تاثیر گذاشته اند. از جمله این عوامل می توان از پیدایش یا تکامل رشته هایی مانند روان شناسی میان فرهنگی، فرایندهای شناختی، روان شناسی در پهنه زندگی (تمام مدت عمر) و انگیزش نام برد.
روانشناسان شخصیت برای مطالعه و تحقیق، از چهار نوع داده استفاده می کنند که عبارتند از: داده های مربوط به سوابق زندگی فرد، داده های جمع آوری شده توسط مشاهده گر، داده های حاصل از آزمون ها و داده های حاصل از گزارش های شخصی. هر یک از روان شناسان، نوعی از این داده ها را ترجیح می دهند. اما همه آن ها در مورد فایده بالقوه هر یک از انواع چهارگانه داده ها تردیدی ندارند.
عده کمی از مردم را می بینیم که از وضع خود کاملا راضی اند، بیشتر افراد معتقدند که از ویژگیهای مرموزیکه برای موفقیت اجتماعی لازم اند، برخوردار نیستند. در بین این ویژه گیهای مطلوب صفتی است که آن را معمولا (شخصیت) مینامند.در نظر روانشناسان، معنای کلمهء شخصیت فراتر از صفت جذابیت است که ما را وادار میکند در مورد دارندهء آن بگوییم که ( فردی با شخصیت است.)
انواع صفت: ثابت قدمی، عجله، معاشرتی بودن، میهن دوستی، مانند صفات دیگر که علاقهء انسان را بیان میکند مثل: زیبایی شناسی، ورزش دوستی و غیره. از جملهء صفات مهم خُلق و خو را میتوان نام گرفت. این صفات شامل ویژه گیهای مثل : خوش بینی و بد بینی، زودرنجی و تُرشرویی، تحریک پذیری و ملایمت است.
در مورد صفات شخصیتی
در بارهء صفات شخصیتی، دو بُعد از شخصیت را روانشناسان مد نظر میگیرند که یکی، ( برون گرایی ٍExtraversion ) و دیگری ( درون گرایی Intraversion ) میباشد. از سالهاست که هیچ بُعدی از شخصیت به اندازهء بُعدیکه به وسیلهء این دو کلمه بیان میشود، جلب توجه نکرده است.
روانشناس مشهور آلمانی بنام کارل گوستاف یونگ ( Carl Gustav Jung) برون گرایی و درون گرایی را چنین تعریف میکند :
برون گرا ، شخصی است که بیشتر به اشیا و اشخاص جهان بیرون علاقمند است، و درون گرا، شخصی است که بیشتر به افکار و احساسات خود علاقه دارد. برون گرا در زمان حال زندگی میکند، به دارایی و موفقیت خود ارزش قایل است ، ولی درون گرا در آینده زندگی میکند و به ملاکها و عقاید خود ارج می نهد. برون گرا به جهان محسوس و قابل لمس علاقمند است، در حالیکه درون گرا به نیروهای زیر بنایی و قوا نین طبیعت علاقه دارد. برون گرا اهل عمل است، دارای عقل متعارف و درون گرا اهل تخیل و ادراک شهودی است. برون گرا مایل به عمل است و به آسانی تصمیم میگیرد، در حالیکه درون گرا تحلیل و طرح را ترجیح میدهد و پیش از تصمیم گیری تردید نشان میدهد.
اما روانشناسان عینی گرا به این معتقدند که برون گرایی و درون گرایی بطور واقعی بیان کنندهء یک صفت نیست، بلکه سه صفت را معیار قرار میدهند:
1 ـ میل به تفکر در برابر میل به عمل
2 ـ میل به تنهایی در برابر میل به جامعه
3 ـ آماده گی برای استقبال از خطر در برابر راضی بودن به وضع موجود
خلاصه، شخصیت عبارت است از ترکیب پیچیده ای از نیرو های درونی که شیوه ای را قالب ریزی میکند تا فرد به آن شیوهء آن نوع شخص بودن را که هست، ادامه بدهد.
شخصیت، نظام آرزو ها و مقاصدی است که شیوهء شخصی فرد را در مورد سازگاری با محیط خود تشکیل میدهد. انگیزه ها، کلید هایی هستند که در را به روی شناخت کاملتر ساخت و کار کرد شخصیت و همچنین رشد خلق و خوی هیجانی باز میکنند. شخصیت، فکتور هایی هستند که در رفتار و خاطر انسان رول بازی میکنند و تا دیر زمان باقی میمانند.
عوامل جنیتکی و وراثت و تعلیم و تربیهء ماحول و اجتماع ایکه انسان در آن بزرگ میشود، رول مهم و بارز را در بوجود آمدن شخصیت او بازی میکنند. بعضی خواص و صفت های شخصیت در جریان انکشاف قابل تغیر می باشند.
شخصیت را میتوان تست و آزمایش نمود. ذریعهء تست و آزمایش فکتور های روشن میشوند که شخصیت انسان را معرفی میکنند.
فروید روانشناس معروف معتقد بود که طفولیت و تجربه هاییکه انسان در طفولیت انجام میدهد بالای شخصیت او رول مهم را بازی میکنند و اثر میگذارند. مراحلی را که اطفال میبایست در طفولیت بشکل سالم طی نمایند و این عمل صورت نمیگیرد، مثلا : فعالیت های ( اورال ) بازی های کودکانه ایکه در آن اطفال اشیا را بدهن میبرند و یا با سینه و پستان مادر بازی میکنند و همچنان فعالیت های ( انال ) که آشنایی با بدن ودانستن رفع حاجت وآمیزش با محیط زیست است، واز این قبیل مسایل . فروید میگوید که اگر این فعالیت ها در دوران کودکی بشکل درست عملی نشوند، انسان در بزرگسالی دوچار مشکلاتی میشود که بالای شخصیت او اثر میگذارد. از دیدگاه فروید دورهء طفولیت بسیار مهم است.
روانشناسی مدرن علمی امروز معتقد است که شخصیت عوامل جنیتیکی دارد و تربیهء فامیل و جامعه رول مهم را در ساختن شخصیت بازی میکند.
پسوشوتیراپی ( Psychotherapie)
در مورد تغیر شخصیت و اوصاف آن رول دارد، اما صد در صد صدق نمیکند.
در قسمت تیراپی عمل چنین است که در ابتدا شخص تمام سرگذشت های دورهء طفولیت را با اتفاقات آن به روانشناس حکایت میکند. روانشناس از خلال صحبت ها و حکایات شخص تمام نکات مهم و عمده را که این شخص در دورهء کودکی از دست داده است و فقدان این نکات بالای شخصیت شخص اثر گذاشته، یادداشت کرده مطابق آن به تداوی و تیراپی میپردازد.