روانکاوی توسط زیگمویند فروید پایه گذاری شد. وقتی از این واژه استفاده میکنیم دو موضوع به ذهن خطور میکند. یکی مکتب فکری روانکاوی است که تاثیر زیادی بر شناخت ما از خودمان و دیگر علوم گذاشت و دیگر روانکاوی یک رویکرد رواندرمانی است که طی آن، روانکاو متخصص با استفاده از تکنیک های روانکاوی، تحلیل رویا و تداعی آزاد، سعی میکند مسائل پنهان در ناهشیار فرد را برای او روشن کند.
روانکاوی قدیمی ترین مکتب از سه مکتب روانشناسی است. روانکاوان تاثیر ناخودآگاه را بر رفتار ما عمیق میدانند و معتقداند نیروی اصلی حاکم بر زندگی ما ناهشیار است. آنها معتقداند که آسیبهای روانی معمولا به علت تثبیتها بر مراحل رشدی قبل از 5_6 سالگی اتفاق میافتد، که وقتی این تثبیتها از ناهشیار به هشیار او بیایند به مرور فرآیند درمان آغاز میشود. ما در گذشته فقط بخش آگاه ذهن را میشناختیم اما روانکاوی به ذهن به عنوان موجودیتی که حاوی جنبههای آگاهانه و ناآگاهانه بود نگریست.
فروید معتقد بود که برخی از رفتارهای انسان را نمیتوان با مراجعه به عقل سلیم و روانشناسی که بر پایه ذهنیت آگاه شکل گرفته است، توضیح داد. این چنین بود که فروید دستگاه ذهنی را بنا نهاد که از سه بخش:
هشیار،نیمه هشیار و ناهشیار تشکیل میشود.
نیمه هشیار: شامل تمامی تجربه هایی میشود که آماده است به آگاهی فراخوانده شود.
ناهشیار: بخشی است که ما تعلق آن را به خود انکار میکنیم و آن را از آگاهی خویش میرانیم.
روانکاو چه فرقی با روانشناس دارد؟ روانشناسی علمی ست که به تحلیل رفتارهای انسان می پردازد. این علم شامل رویکردها و دیدگاه های مختلفی درمورد انسان است. روانکاوی در واقع اولین رویکرد و زیربنای علم روان شناسی محسوب می شود و توسط دانشمندی به نام زیگموند فروید ابداع شده است. با این حال امروزه رویکردهای متنوع دیگری نیز شکل گرفته است و لزوما هر روانشناسی روانکاو نیست. تنها کسانی که در فرایند درمان خود از اصول فروید و یا نظریه های نوین تر روان کاوی استفاده می کنند به عنوان روانکاو شناخته می شوند.
افراد به علل گوناگونی به روانکاو مراجعه میکنند. رایج ترین این علل شامل گیرکردن در ارتباطات مخرب، افسردگی و اضطراب، استرس کاری، اختلالات شخصیتی یا مشکلات هویتی و جنسیتی. بعضی اشخاص بهدنبال تجربهی نبود، به طور مثال ازدستدادن فری خاص به علت مرگ یا جدایی، به کمکهای روانکاوانه احتیاج پیدا میکنند و بعضی نیز درنتیجهی تجربهی اتفاقات تروماتیک (ضربات روانی) یا مورد سوءاستفاده قرارگرفتن در کودکی و نوجوانی از روانکاو کمک میگیرند.
برای روان کاوی شاید نیاز باشد که درمانگرتان را در چند ماه یا چند سال هفتهای یک تا چند بار ببینید. شاید حتی روانکاو مصلحت بداند که هفتهای چهار یا پنج بار همدیگر را ببینید. روانکاو کم کم می تواند با جلسات منظمِ 45 تا 50 دقیقهای به الگوهای فکری و رفتاریتان آگاه شود و بفهمد که این الگوها چطور روی حالات عاطفی یا روابط خانوادگی و اجتماعیتان اثر گذاشتهاند.
روانکاوی در جایگاه یک روش درمانی، کمک به فرد جهت رویارویی با این بخش پنهان (بخش ناهشیار دستگاه ذهنی) وجود است. درمانگر به منزلهی آینهای عمل میکند که تصویر واقعی فرد را به وی نشان میدهد.
و نگریستن به خود، آنچنان که هست،شهامت وارده و شجاعتی میخواهد که مراجع را به گذشتن از چنین سیر پر فراز و نشیبی قادر کند.
بر این اساس روانکاوی درمانی نیست که آن را بتوان برای همهی افراد بدون در نظر گرفتن تواناییها وظرفیتهای وجودی آنها به کار بست.
یکی از تکنیکهای درمانی پالایش نام دارد، تکنیکی که در آن منابع مزاحمی که با تجربههای احساسی گذشته فرد ارتباط دارد، از بین می رود. هیپنوتیزم یکی از تکنیک هایی بود که در خدمت این هدف قرار گرفت و بیمار در حال خلسه هیپنوتیزمی خاطرههای سرکوب شده را به یاد می آورد و از تاثیر مخرب آنها رها میشد.
پس از انتشار کتاب مطالعاتی در مورد هیستیریها اصطلاح هیستر یا به تاریخ روان پزشکی پیوست.به عبارتی، از دید بروئر وفروید در هیستریا ،ناشی از تبدیل تعارض های روانی فرد به مشکلات جسمی بود. از نظر آنها مشکلات جسمی شیوه ای بود که افراد تعارض های خود را در قالب آن نشان می دادند.
روانکاوی از طریق معالجهی بیماران هیستیریک متولد شد. بیمارانی که علائم بدنی غیرقابل توجیهی داشتند.
هیپنوتیزم تنها برای مدت کوتاهی برای پالایش روانی مورد استفاده قرار گرفت. فروید و بروئر پس از شکست در روند درمانی یکی از بیماران که موجب شد، برای کاوش روان بیماران، هیپنوتیزم را کنار بگذارند و به جای آن، تکنیک درمانی “تداعی آزاد” را برگزینند.
از آنجا که تعارض های ناهشیار منشا اضطراب و روان رنجوری است، فروید باور داشت که برای درمان باید ناهشیار را هشیار کنیم، زیرا پاسخ های بیمارگون از ناهشیار ناشی میشود، وی برای کاوش ناهشیار دو تکنیک تداعی آزاد و تحلیل رویا در روانکاوی به کار برد.
در تداعی آزاد درمانجویان به طور خودجوش، افکار و احساساتشان را دقیقا به صورتی که روی میدهد و تا حدالمکان با کمترین سانسور ابراز میکنند.
آنان روی تخت دراز میکشند تا ذهنشان بهتر بتواند آزادانه عمل کند، آنها هرچیزی را که وارد ذهن میشود صرف نظر از این که اهمیت داشته باشد یا احمقانه و خجالت آور باشد بیان میکند.
به تدریج اغلب درمان جویان اجازه میدهند هرچیزی بدون سانسور کردن هشیار بیان شود، این تداعیها اغلب به خاطرات و مشکلات دوران کودکی میانجامد.
بنابراین بیمار و درمانگر با تکنیک تداعی آزاد در روانکاوی میتوانند مبانی پنهان و قدیمی مشکلات را کشف کنند.
گاهی بیمار در پذیرش بی چون و چرای گفته های درمانگر نقش ایفا میکند و درظاهر چنین بنظر میرسد که درحال تغیر است؛ این پدیده شفای انتقالی نامیده شده است، که بصیرت و بینشی کاذب و سطحی در بیمار بوجود می آورد و باید به عنوان مقاومت با آن برخورد شود.
تحلیل رویا تکنیکی که قصد برسی آن را داریم اصول تعبیر خواب نیست، بلکه صرفا طریقی که روانکاو باید هنر تعبیر خواب را در درمان روانکاوی بیمار به کار گیرد را بررسی میکند.
هرکس که از تعبیر خواب به عمل روانکاوی میرسد توجه و علاقهاش را دربارهی محتوای خواب حفظ میکند و مایل میشود هر خوابی را که بیمار نقل میکند تا سرحد امکان به طور کامل تعبیر و تفسیر نماید. حتی اگر یکی از نخستین خوابهای بیمار به طور واضح، توجهی برای شروع نخستین توجیهات مناسب از آب درآید.
سایر خوابهای پی در پی به قدری طولانی و مبهم ظاهر میشوند که معنی و مفهوم پنهان آن ها را نمیتوان در جلسهای کوتاه و در عرض یک روز استخراج کرد. اگر روانکاوی، کار تعبیر را در طی روزهای بعد ادامه دهد، خوابهای جدیدی در این زمینه روی خواهند کرد و در زمانی که وی بتواند نخستین خواب را تجزیه و تحلیل برساند اینان مجبورند به کناری، گذاشته شوند.
آن میزان از تعبیری که در طی جلسه ای حاصل میشود باید به عنوان فرصتی عالی درنظر گرفت و اگر هم محتوای خواب کامل روشن نباشد، نقص به حساب نمیآید.
در روز بعد تعبیر آن خواب نباید دوباره همچون امری بدیهی از سرگرفته شود، مگر این که معلوم شود، در این ضمن چیز دیگری خود را بر افکار بیمار تحمیل نکرده است.
اگرقبل از این که خواب های قدیمی را تجزیه و تحلیل کنیم خوابهای تازه تری پدید آید در این صورت باید خوابهای جدیدتر بررسی شود و نباید هیچ گونه ناراحتی و تشویش درمورد غفلت ورزی ازخوابهای قدیمی تر احساس شود.
رویاها ماهیت ناهوشیار را فاش می سازند. دفاع های متداول در حال خواب کاهش پیدا میکند و مواد نمادین به سطح می آیند.البته (من) به هنگام خواب کاملا قطع نمیشود.
محتوای آشکار رویا همان چیزی است که در عمل روی می دهد ،ولی محتوای پنهان رویا ،معنای آن است، روانکاو باید معنای نمادین رویاها را بیابد و با دفاعهای برانگیخته بیمار نیز مقابله کند.
روانکاو سرنخ هایی از رویا به دست میآورد که باید براساس آنها فرضیههایی را در مورد بیمار بسازد تا بتواند به پویایی ذهن بیمار دست یابد، بنابراین تداعی آزاد و تحلیل رویاها با پیوندی تنگاتنگ برای کشف ناهشیار بیمار به کار میروند.
انتقال واکنشی روانی و هیجانی است که در آن حالت تجربههای گذشته فرد با افراد مهم زندگی خویش در طول درمان دوباره زنده و از راه ساز و کار دفاعی فرافکنی متوجه درمانگر میشود. یعنی احساسی که بیمار به درمانگر پیدا میکند به شخصیت حقیقی درمانگر ربطی ندارد و این حالت فرصتی را فراهم میسازد که بتوان به هسته مشکل بیمار برای روانکاوی دست یافت.
برای مثال بیماری که از داشتن پدری مستبد و خشن رنج میبرد، فرصت بروز احساسات خود را در زمان کودکی نمییابد. در فرایند درمان روانکاوی، درمانگر را به جای پدر خویش قرار میدهد و احساسات به سطح آمدهی خود را متوجه او میکند.
فروید باور داشت که استفاده از هیپنوتیزم در تجزیه و تحلیل مشکل ایجاد میکند، چرا که ماهیت و شکل آن به گونهای است که ناگهان احساسات زیادی را از اعماق دنیای درون بیمار به سطح میآورد که کنترل آنها را دشوار میکند، به همین دلیل وی روش تداعی آزاد را برگزید.
در انتقال درمانگر به جای افراد مهم گذشته بیمار، در معرض احساساتی قرار میگیرد که نسبت به آنان داشته است.
در این تکنیک درمانی از بیمار میخواهند که آرام روی کاناپه دراز بکشد و بدون هیچ محدویت و ممانعتی و در نهایت آزادی، هر آنچه را به ذهنش آمد بیان کند.
در همین هنگام درمانگر پشت به وی مینشیند و تداعیهایش را برای حل مشکلاتش تفسیر میکند. در این حال احساسات و تمایلات بیمار به شکل تدریجی و آرام آزاد میشود و کنترل آن برای درمانگر آسان تر خواهد بود، چون روانکاوی فرویدی برتجزیه و تحلیل فرآیند انتقال استوار است از این رو ، روانکاو نقش کامل منفعل بازی میکند تا به منزلهی لوحی سفید عمل کند که بیمار احساسات و افکارش را بر آن نقش کند.
هرچه ابهام شخصیت درمانگر بیشتر باشد، انتقال قویتر است. از سوی دیگر تعبیر رویا، (تداعی آزاد) تعداد زیاد ملاقات (3-5بار در هفته)، تکنیک هایی است که فرآیند انتقال را آسان می کند.
درمانگر احساسات و تجربیات گذشته خود را به سوی بیمار باز میتابد، به این فرآیند ضد انتقال میگویند. همان گونه که بیمار گذشتهای دارد که آن را در فرآیند درمان به رابطه کنونی خود و درمانگر باز میتابد، گذشته درمانگر نیز در ارتباط با بیمار زنده میشود و احساسات وی نیز به سطح میآید.
برخی از مکاتب روانکاوی به این باورند که، روانکاو قبل از اقدام به درمان مدتی را تحت نظر درمانگر باشد تا به مشکلات درونی خودش بینش پیدا کند.
اشکال شایع ضد انتقال عبارتست از: حمله کلامی به بیمار، وسوسه شدن برای گرفتن نقشی قدرتمندانه و مرعوب کننده ، تمایل به طرد بیمار یا برقرای ارتباط دوستانه.
عمدتا ساز و کار روانکاوی با بخش ناخودآگاه است. ناخوداگاه جایگاه جنبههای ناخواستنی و نامطلوب شخصیت ماست. ما مایل نیستیم خود را اینگونه ببینیم بنابراین نیروهایی در وجودمان به حرکت درمیآیند تا بگویند که چنین نیست.
روانکاوان از این پدیده به عنوان مقاومت یاد می کنند که در مراحل ابتدایی درمان اختلال ایجاد میکند. بیمار نمیخواهد تعبیرها و تغییرهای درمانگر را بپذیرد، آن را نادیده میگیرد و انکار میکند یا با نارضایتی و خشم پاسخ میدهد. گاه احساس میکند حرفی برای گفتن ندارد و گاه برعکس مطالب انحرافی زیادی را برای طفره رفتن از بازگویی مطالب اصلی به میان میکشد. گاهی نیز مقاومت به شکل دیرآمدن در جلسات رواندرمانی یا فراموش کردن وقت ملاقات وجود دارد.
برای درمان مقاومت در مراحل ابتدایی الزام است با صبر و بردباری با مقاومت های بیمار کار کند و آن ها را از سر راه بردارد.