تحول ناگهانی. سیگار.بی حالی و بی حوصلگی .حضور کم در جمعها، یا این که اسطوره غمگینی و آشفتگی می شودو ...؛ اینها تاثیرات کلمه "نه" است که بعضی هایش در فرد ظاهر می شود.
ما در ایران پیشینه ادبیات عاشقانه داریم . شاعران ما یا تجربه کرده اند یا در مورد آن شعر گفته اند .ما شرقی ها هنوز زود دل میبندیم و دیر دل میبریم . البته این خوب است ولی افراط و تفریط در هر کاری بد سرانجام است.
واقعا اینقدر مهمه که ما اینطور دگرگون بشیم؟
نه شنیدن در هر چیزی انسان را وادار به واکنش میکند .از خودش میپرسد که چرا به من نه گفت ؟ شاید من و... شاید به خاطر فلانی که از من .... اینها شاید فرد را تا خود کشی پیش ببرد.
در واقع متهم اصلی و پنهان شکست عشقی کسی است که شکست خورده ، نه کسی که نه گفته است. بعد از این که هی سرکوفت زدیم که " مگر او چه چیزی از من سر دارد" به این می رسیم که " من چه چیزی کم دارم که او به من نه گفته است." به هم می ریزیم. بدجوری به هم می ریزیم. با کمال بی رحمی باید بگویم که " آدم خوب" ها بیشتر به هم می ریزند. آن ها که زندگی ساده تری داشته اند و کمتر حق خوری کرده اند حس می کنند که سهمشان از زندگی بهشان داده نشده است. خیلی ها ممکن است از این رو به آن رو شوند. آدم خوب ها ممکن است بیفتند توی کارهایی که تا به حال فکر کردن به آن ها هم اذیتشان می کرده است. یعنی ممکن است شروع کنند به شروع دوستی به قصد خیانت. یعنی فرضشان این است که طرفشان که وابسته شد، می زنند زیر همه چیز و دلشان خنک می شود که توانسته اند انتقام جانانه ای از جنس مخالف بگیرند. خیلی ها ممکن است ظاهر بین تر شوند. آن ها حس می کنند ظاهرشان مشکلی داشته که جواب رد شنیده اند. آن ها شروع می کنند به اصلاحات(!) سطحی و فکر می کنند که دیگر عمرا کسی به آن ها نه بگوید. اما همه این کارها جواب سوال اول نیست:" چرامن؟ چرا من باید شکست عشقی بخورم؟"
الی فینکل استادیار روان شناسی دانشگاه نورث وسترن آمریکاست که برداشته در یک تحقیق 6 ماهه چند پرسشنامه روی دانش آموزان دختر و پسر آمریکایی انجام داده است. او به این نتیجه رسیده که کسانی که وسط رابطه عاشقانه فکر می کردند شکست عشقی مرگبار است وقتی که از طرفشان جدا شدند دیدند که خیلی هم از این خبرها نیست. یعنی عوارض شکست عشقی توی ذهن خیلی از عشاق غلو شده بود.
ولی اگر کمی بیشتر به تحقیق ادامه دهید متوجه می شوید که شکست عشقی یکی از 23 عامل اصلی خودکشی در ایران است. آخرین نمونه عینی اش توی یکی از دانشگاه های کرج اتفاق افتاد. یعنی این که ممکن است حرف فینکل کمی تا قسمتی درست باشد و آدم در کل در جو عاشقیت کوچکترین جدایی برایش غیر قابل تحمل باشد، اما در ایران از این خبر ها نیست. در ایران شکل شکست عشقی، جور دیگری است. یعنی معمولا جوان ایرانی با یک " نه" فوری رو به رو می شود. یعنی این که کار به عاشقیت و عشق دو طرفه و بعد جدایی نمی کشد. یعنی جوان ایرانی چیز دو طرفه ای به دست نمی آورد تا از دستش بدهد، به همین خاطر شکست عشقی از نوع ایرانی خیلی پر رنگ تر است. وقتی یک نفر بدون آشنایی دو نفره به تمامیت تو بگوید "نه" معلوم است که قضیه از آمریکا سهمگین تر می شود. ضمن این که افسانه هایی که در مورد عشق با شیر مادر وارد گوشت و خون ما شده است، به شکست عشقی یک لایه های اسطوره ای اضافه کرده است.
انسانها متفاوتند پس واکنشها هم متفاوت است.
این جاست که پای روانکاو ها به میان کشیده می شود. چرا بعضی ها بی خیالانه به زندگیشان ادامه می دهند و بعضی ها تا پای مرگ هم جلو می روند؟ درست است که شما همین چند ماه یا فوقش چند سال پیش عاشق شده اید اما ذهنتی که از عاطفه، محبت و دلبستگی دارید، سال ها قبل توی کله نازنینتان شکل گرفته است. یعنی از اولین باری که مادرتان شما را در آغوش گرفت. کسانی که مادر خودشان را از دست داده اند، شکست های عشقی وحشتناک تری را تجربه می کنند. نه! فقط منظورم از دست دادن فیزیکی نیست. کسانی که به هر دلیلی داشتن رابطه عاطفی و مادرانه با مادرشان را از دست می دهند، همیشه به دنبال یک مادر جایگزین می گردند. تصور کنید که دومین مادرتان هم به شما بی رحمی کند. معلوم است که شما این دنیا را جای وحشتناکی خواهید دید. جایی که به وجود آمده تا شما چیزهایی را از دست بدهید. البته این قضیه برای خانم ها علاوه بر مادر، در مورد پدر هم صادق است.
بعضی ها هم هستند که دقیقا بر عکس این قضیه اند. آن ها در خانواده ای بزرگ شده اند که هم از نظر عاطفی و هم از نظر های دیگر، بیش از حد وابسته بار آمده اند. کسانی که در این خانواده ها بزرگ شده اند هم خیلی سخت می توانند یک " نه" بشنوند. کسانی که توی عمرشان فقط " بله" عاطفی شنیده اند. خلاصه این که ممکن است خودتان فکر کنید که معشوقتان یک آدم دیگر از یک خانواده دیگر و با یک طرز فکر دیگر است که همین طور بی خود و بی جهت به دل شما نشسته است اما مطمئن باشی در ناخوداگاهتان خبر های دیگری است.
این که آدم در چه موقعیتی شکست عشقی بخورد هم واکنش هایش را متفاوت می کند. کسی که در جنبه های دیگر زندگیش آدم موفقی است، احتمالا کمتر از شکست عشقی ضربه بخورد ( البته در این مورد استثنا ها فراوان اند.)، کسانی که احساسشان را فقط به عنوان یک راز بین خودشان و معشوقشان نگه داشته اند هم از کسانی که رسوایی شان عالم را بر داشته است کمتر ضربه می خورند.
چند راه حل که شاید در روزهای ترانه و اندوه به کارتان بیاید
با شکست عشقی چه جور کنار بیاییم؟
شکست عشقی هر فرد در نظر او جانگداز ترین داستان است و کسی هم جز او نمیتواند درک کند؟ به هر حال این ها پیشنهاد های روان شناسان است تا شاید فرد با در نظر گرفتن انها بهتر با مسئله کنار بیاید:
1. این کارها را انجام ندهید. خیلی ها بعد از شکست عشقی کارهای عجیب و غریبی انجام می دهند. تا جایی که می توانید لا اقل این کارها را انجام ندهید.