1) من سعی می کنم افکار خوب داشته باشم بدون توجه به این که چقدر احساس بدی دارم. | 1 | 2 | 3 | 4 | 5 |
2) مردم اگر فکر کنند و کمتر دچار احساسات شوند زندگی بهتری خواهند داشت. | |||||
3) من فکر نمی کنم که توجه به احساسات و هیجانها ارزشی داشته باشد. | |||||
4) معمولا برایم خیلی مهم نیست که چه احساسی دارم. | |||||
5) برخی اوقات نمی توانم بگویم چه احساسی دارم. | |||||
6) بندرت آن چه که احساس می کنم برایم مبهم است. | |||||
7) احساسات به زندگی جهت می دهند. | |||||
8) اگرچه برخی اوقات غمگینم ، اما نسبت به آینده خوش بینم. | |||||
9) وقتی ناراحتم، متوجه می شوم که چیزهای خوب در زندگی یک تصور غلط است. | |||||
10)من به عمل بر اساس آن چه دل می گوید اعتقاد دارم. | |||||
11)هیچ گاه نمی توانم بگویم چه احساسی دارم. | |||||
12)بهترین راه برای من جهت اداره کردن و برخورد با احساساتم تجربه کردن کامل آن هاست. | |||||
13)وقتی ناراحتم، شادی ها و خوشی های زندگی را به خاطر می آورم. | |||||
14)باور و عقاید من بسته به این که چه احساسی دارم ، تعییر می کند. | |||||
15)من اغلب به احساساتم نسبت به امور مختلف آگاهی دارم. | |||||
16)معمولا آن چه که احساس می کنم برایم مبهم است. | |||||
17)یک فرد نباید هیچگاه به وسیله احساسات و هیجان هایش هدایت شود. | |||||
18)من هرگز تسلیم احساسات و هیجان هایم نمی شوم. | |||||
19)اگرچه گاهی خوشحالم، نسبت به آینده بدبینم. | |||||
20)من با هیجان ها و احساساتم مشکلی ندارم. | |||||
21)من به این که چه احساسی دارم توجه زیادی می کنم. | |||||
22)نمی توانم احساساتم را درک کنم. | |||||
23)من به احساساتم توجه زیادی نمی کنم. | |||||
24)اغلب درباره احساساتم فکر می کنم. | |||||
25)من می دانم که دو بعلاوه دو در واقع می شود پانزده. | |||||
26)معمولا احساساتم برایم خیلی روشن است. | |||||
27)بدون توجه به این که چقدر احساس بدی دارم سعی می کنم به امور خوشایند فکر کنم. | |||||
28)وجود احساسات در انسان ها یک ضعف است. | |||||
29)من معمولا می دانم چه احساسی درباره یک چیز دارم. | |||||
30)معمولا فکر کردن در مورد هیجان ها و احساسات وقت تلف کردن است. | |||||
31)تقریبا همیشه به طور دقیق می دانم که چه احساسی دارم. |