برگردان به فارسی: آرین آرانی
1. I don’t feel as powerful | من احساس قدرت نمی کنم. |
2. I’ve felt trapped | احساس می کنم در دام افتاده ام. |
3. When I am with people I don’t feel part of things | هنگامی که در جمع هستم، خود را بخشی از آنان احساس نمی کنم. |
4. I haven’t measured up | هیچ وقت به جایی نرسیدم. |
5. I don’t feel as confident about my decisions | در تصمیم گیری اعتماد به نفس ندارم. |
6. I’ve felt like I am in a pit | احساس می کنم ته یک چاه هستم |
7. The odds are against me | بد شانس هستم. |
8. I’ve felt like things are out of my control | احساس می کنم چیزها خارج از کنترل من است. |
9. I just can’t win | من فقط نمی توانم پیروز باشم |
10.I’ve been less interested in succeeding | علاقه کمی به موفقیت دارم |
11.I am more tense than usual | من بیش از حد معمول عصبی و هیجان زده [تحت فشار] هستم |
12.I feel like I won’t be able to keep up with my responsibilities | احساس می کنم نمی توانم خودم را مسئول نگه دارم. |
13.I’ve felt like I have a heavy weight on my chest | احساس می کنم فشاری روی سینه ام هست. |
14.I’ve failed a lot | زیاد شکست خورده ام. |
15.I haven’t been interested in getting ahead | علاقه ای به پیشرفت ندارم. |
16.I am not the man I used to be | من مردی که باید باشم نیستم [من مردی که بودم، نیستم] |
17.I haven’t felt anything | به هیچ چیز احساسی ندارم |
18.I’ve pulled back from family and friends | از خانواده و دوستان دست کشیده ام |
19.People don’t understand what is going on with me | کسی نمی داند که چه روزگاری دارم. |
20.I’ve been numb | بی حس و کرخت شده ام |
21.I’ve had unexplained aches and pains | درد و رنج غیرقابل توصیفی داشتم |
22.I’ve been keeping to myself | توی خودم هستم و به کسی کاری ندارم. |
23.I keep hitting a wall | هرکاری می کنم به بن بست می خورد. |
24.I’ve had lots of reasons to cry‚ but I haven’t cried | دلایل زیادی برای گریه کردن دارم، ولی گریه نکرده ام. |
25.I haven’t felt like a sexual man | جاذبه جنسی مردانه ندارم |
26.My muscles have been tense | عضلاتم در فشار هستند |
27.I’ve been inadequate sexually | توان جنسی ام ناکافی است |
28.No one gives me a break | هیچ کس به من فرصت نمی دهد |
29.I am down but it seems best to keep it to myself | عمگین هستم، بهتر آن است که آن را در خودم نگه دارم |
30.I think about crying‚ but I can’t cry | به گریه فکر می کنم ولی نمی توانم گریه کنم |
31.I’ve been concerned about my performance sexually | درباره عملکرد جنسی ام نگرانم |
32.I’ve gotten frequent headaches | اغلب سردرد دارم |
33.My body has been aching | تنم پر درد شده است. |
34.I’ve yelled at people or things | سر مردم فریاد می کشم. |
35.I’ve had a short fuse | زود از کوره در می روم |
36.I got so angry I smashed or punched something | چنان عصبانی شده ام که چیزی را شکسته یا له کرده ام |
37.I don’t get sad‚ I get mad | من غمیگین نمی شوم، دیوانه می شوم |
38.I have been drinking a lot | زیادی مشروب می خورم |
39.I have used recreational drugs a lot | از مواد تفریحی زیاد استفاده کردم. |
40.It has been easier to focus on work or school than the rest of my life | راحت تر است بجای زندگی، روی کار یا مدرسه تمرکز کنم |
41.Alcohol or drugs have helped me feel better | الکل یا مواد مخدر به من کمک کرده اند احساس بهتری داشته باشم. |
42.I’ve been under constant pressure | دائم تحت فشار بوده ام |
43.I’ve needed to handle my problems on my own | خودم باید مشکلاتم را حل کنم |
44.I’ve needed more sex than usual to feel good | برای داشتن احساس بهتر، نیاز دارم که بیشتر رابطه جنسی داشته باشم. |