پرسشنامه روانشناسی طرحواره های یانگ (فرم بلند)
Young Schema Questionnaire (YSQ)
به سوالات با گزینه های زیر پاسخ دهید:
1) کاملا مخالفم 2) مخالفم 3) نظری ندارم 4) موافقم 5) کاملا موافقم
1- کسانی که نیازهای عاطفی مرا برآورده کنند وجود ندارند.
2- من عشق و توجه کافی را دریافت نکرده ام.
3- غالبا من کسی را نداشتم که برای نصیحت و حمایت عاطفی به او تکیه کنم.
4- اغلب کسی را نداشتم که از من حمایت کند حرف هایش را با من بزند و عمیقا نگران اتفاقهایی باشد که برایم می افتد.
5- در بیشتر اوقات من کسی را نداشتم.
6- به طور کلی کسی نبوده که به من عاطفه محبت و صداقت نشان دهد.
7- در بیشتر اوقات زندگی این احساس به من دست نداد که برای فرد دیگری شخص ویژه و ممتازی به شمار می روم.
8- در اغلب اوقات من کسی را نداشتم که واقعا به من گوش دهد، مرا بفهمد یا اینکه احساسها و نیازهای واقعی مرا درک کن.
9- وقتی که نمی دانستم کاری را چگونه انجام دهم، به ندرت شخصی پیدا می شد که از او یک نصیحت و راهنمایی سالم دریافت کنم.
10- من از این نگران هستم افرادی را که دوست دارم در آینده ای نزدیک بمیرند حتی وقتی که دلایل پزشکی کمی برای تایید این امر وجود داشته باشد.
11- من به افراد نزدیک خودم خیلی وابسته ام چون از اینکه آنها مرا ترک کنند، می ترسم.
12- نگرانم از اینکه افرادی که به من نزدیکند مرا ترک و رها کنند.
13- احساس میکنم که فاقد حمایت عاطفی پایدار بوده ام.
14- احساس نمیکنم که روابط مهمم تداوم داشته باشد و انتظارم این است که این روابط بزودی تمام شود.
15- به شرکای زندگی خود که نمی توانند نسبت به من تعهدی داشته باشند عادت کرده ام.
16- در نهایت من تنها و بی کس خواهم ماند.
17- وقتی احساس میکنم کسی که برایم مهم است از من دوری میکند، مایوس می شوم.
18- برخی اوقات آنقدر نگران آن هستم که مردم مرا ترک کنند که آنها را از خود می رانم.
19- وقتی شخصی حتی برای یک مدت زمان کوتاه مرا ترک میکند خیلی ناراحت می شوم.
20- همیشه نمی توانم روی کسانی که از من حمایت میکنند، حساب باز کنم.
21- من نمی توانم رابطه نزدیک با مردم برقرار کنم چون به اینکه آنها در کنارم بمانند اعتماد ندارم.
22- به نظر می رسد افراد مهم زندگی من همیشه تغییر میکنند.
23- نگرانم از اینکه افرادی را که دوستشان دار فرد دیگری را پیدا کنند و او را به من ترجیح دهند و مرا ترک کنند. 24- افراد نزدیک به من غیرقابل پیش بینی بوده اند لحظه ای حضوری مهربان دارند و لحظه ای بعد عصبی، ناراحت، غرق در خود و پرخاشگر هستند.
25- آنقدر به مردم دیگر نیازمندم که نگران از دست دادن آنها هستم.
26- اگر کسانی را نداشته باشم که حامی من باشند و نگران از دست دادنشان باشم، خیلی احساس بی کسی میکنم.
27- نمی توانم خودو باشم یا چیزی را که واقعا احساس می کنم بیان کنم، چون از اینکه مرا ترک کنند، می ترسم.
28- احساس میکنم مردم از من سودجویی میکنند.
29- اغلب احساس میکنم که باید از خودم در برابر مردم محافظت کنم.
30- احساس میکنم که باید در حضور دیگران از خودم محافظت کنم.
31- اگر فردی کار خیلی خوبی برایم انجام دهد، فرض میکنم که حتما قصد و انگیزه ی خاصی داشته است.
32- خیانت به من فقط زمانش مطرح است و این اتفاق رخ خواهد داد.
33- اغلب مردم تنها به فکر خودشان هستند.
34- در اعتماد کردن به دیگران مشکل دارم.
35- نسبت به انگیزه های دیگران سوء ظن شدید دارم.
36- مردم به ندرت درستکار هستند آنها معمولا آن چیزی نیستند که نشان میدهند.
37- معمولا بطور جدی به انگیزه های نهانی مردم فکر می کنم.
38- اگر فکر کنم فردی میخواهد به من ضربه بزند پیش دستی می کنم و اول من به او ضربه می زنم.
39- مردم معمولا مجبورند خودشان را به من ثابت کنند چون من به آنها اعتماد ندارم.
40- برای ببینم مردم به من راست می گویند یا نیت خوبی دارند، آنها را آزمایش می کنم.
41- با این باور موافقم کنترل کردن یا کنترل شدن.
42- وقتی فکر می کنم که دیگران چگونه در طول زندگی ام با من به خشونت رفتار کرده اند، عصبانی می شوم. 43- در طول زندگی ام مردم به من نزدیک شدهاند تا از من سودجویی کنند یا برای رسیدن به اهدافشان از من سوء استفاده کنند. 44- افراد مهم زندگی ام از نظر عاطفی جسمانی یا جنسی با من بدرفتاری کرده اند.
45- نمی توانم خودم را تطبیق دهم.
46- اساسا با مردم دیگر فرق دارم.
47- نمی توانم به کسی تعلق داشته باشم، انسان گوشه گیری هستم.
48- احساس میکنم از مردم بیگانه شده ام.
49- احساس تنهایی و انزوا می کنم.
50- همیشه احساس می کنم خارج از گروهها هستم.
51- هیچکس واقعا مرا درک نمیکند.
52- خانواده من با خانواده های اطرافمان تفاوت داشتهاند.
53- برخی اوقات احساس میکنم یک غریبه ام.
54- اگر فردا ناپدید شوم هیچکس توجهی نمیکند.
55- مردان یا زنانی که دوستشان دارم وقتی عیب های مرا می بینند، نمی توانند دوستم داشته باشند.
56- اگر کسی واقعا مرا بشناسد، تمایل پیدا نمیکند با من رابطه ای نزدیک پیدا کند.
57- ذاتا آدم ناقص و معیوبی هستم.
58- مهم نیست که چگونه تلاش میکنم احساس می کنم نمی توانم با یک زن یا مرد خوب رابطه برقرار کنم به گونهای که به من احترام بگذارد و از این طریق احساس کنم انسان ارزشمندی هستم.
59- شایستگی عشق، توجه و احترام دیگران را دارم.
60- احساس میکنم دوست داشتنی نیستم.
61- در بسیاری جنبه ها بیش از آن ناپذیرفتنی هستم که بتوانم خودم را به دیگران نشان بدهم.
62- اگر دیگران بفهمند که من نقص دارم، نمی توانم تو رویشان نگاه کنم.
63- وقتی افراد مرا دوست دارند، احساس میکنم گولشان زده ام.
64- اغلب متوجه می شوم که به طرف کسانی جلب می شوم که در مورد من خیلی انتقادی فکر میکنند یا مرا از خود می رانند. 65- رازهایی دارم که نمی خواهم نزدیکانم آنها را بدانند.
66- تقصیر من است که والدینم نتوانستند مرا دوست بدارند.
67- نمی گذارم مردم خود واقعی ام را بشناسند.
68- یکی از شدیدترین ترسهایم این است که نقص هایم برملا شوند.
69- نمی توانم بفهمم چگونه شخصی می تواند مرا دوست داشته باشد.
70- از نظر جنسی جذاب نیستم.
71- زیادی چاق هستم.
72- زشت هستم.
73- نمی توانم یک مکالمه مودبانه را ادامه دهم.
74- در موقعیت های اجتماعی خسته و کسل کننده به نظر می رسم.
75- کسانی که برایشان ارزش قائلم به دلیل پایگاه اجتماعی ام با من معاشرت نمیکنند.
76- نمی دانم در موقعیت های اجتماعی چه بگویم.
77- مردم نمی خواهند عضو گروهشان باشم.
78- در بین مردم خیل خجالتی هستم.
79- تقریبا هیچ کاری را نمی توانم به خوبی دیگران انجام دهم.
80- وقتی به موفقیت نزدیک میشوم احساس بی کفایتی می کنم.
81- بیشتر مردم در حوزه های کار و پیشرفت از من تواناترند.
82- یک شکست خوره هستم.
83- نمی توانم ماانند اغلب مردم در کارهایم با استعداد باشم.
84- در کار یا تحصیل مثل بقیه با هوش نیستم.
85- به خاطر شکستها و بی کفایتیهایم در کار احساس شکست می کنم.
86- اغلب در برابر مردم احساس شرم و خجالت می کنم چون نمی توانم در مورد کارهایی که کردم پاسخگوی آنها باشم.
87- اغلب کارهای خود را با کارهای دیگران مقایسه می کنم و احساس می کنم که آنها از من موفق ترند.
88- احساس می کنم نتوانم خودم از پس کارهای روزمره زندگی ام بربیایم.
89- به کمک دیگران نیاز دارم.
90- احساس نمی کنم بتوانم گلیم خودم را از آب بیرون بکشم.
91- معتقدم که دیگران بهتر از خودم می توانند از من مراقبت کنند.
92- وقتی با یک وظیفه جدید خارج از کارم روبرو می شوم به دردسر می افتم مگر اینکه کسی مرا راهنمایی کند.
93- در مورد انجام کارهای روزمره فکر می کنم آدم وابسته ای هستم.
94- در انجام هر کاری حتی اگر خارج از حوزه کار یا تحصیل باشد ناراحت و عصبی می شوم.
95- در بسیاری از حوزه های زندگی خود آدم بی کفایتی هستم.
96- اگر به قضاوتهای خودم اعتماد کنم تصمیمهای اشتباهی میگیرم.
97- فاقد عقل سلیم هستم.
98- قضاوتهای من در موقعیت های روزمره قابل اعتماد نیستند.
99- نمی توانم به تواناییهای خودم برای حل مشکلات روزمره اعتماد داشته باشم.
100- احساس میکنم برای اینکه مشکلاتم را حل کنم، احتیاج به کسی دارم که بتوانم به راهنماییهایش اعتماد کنم.
101- احساس میکنم وقتی روبروی مسئولیتهای روزمره قرار می گیرم، یک بچه به نظر می رسم تا یک انسان بزرگ.
102- مسئولیتهای زندگی روزمره برایم خیلی توان کاه و طاقت فرسا است.
103- نمی توانم از این احساس رها شوم که اتفاق بدی میخواهد بیفتد.
104- احساس میکنم هر لحظه ممکن است یک فاجعه طبیعی، جنایی، حقوقی یا پزشکی برایم اتفاق بیفتد.
105- می ترسم که یک فرد خیابانی و ولگرد شوم.
106- می ترسم که مورد حمله قرار بگیرم.
107- احساس میکنم باید از پول و وسایل خود خیلی مراقبت کنم و گرنه ممکن است آنها را از من بدزدند.
108- خیلی احتیاط می کنم تا مریض نشوم یا صدمه نبینم.
109- می ترسم تمام سرمایه خود را از دست بدهم و بیچاره شوم.
110- می ترسم به یک بیماری خطرناک مبتلا شوم، حتی وقتی هیچ گونه نشانه ای که پزشک تشخیص دهد، وجود ندارد.
111- یک شخص ترسو هستم.
112- می ترسم در جهان وقایع بدی نظیر جنایت، آلودگی محیط زیست و ... اتفاق بیفتد.
113- اغلب احساس می کنم که ممکن است دیوانه شوم.
114- اغلب احساس می کنم به یک حمله اضطرابی دچار شوم.
115- اغلب نگرانم از اینکه حمله قلبی به من دست دهد، حتی وقتی که دلایل پزشکی کمی وجود دارد.
116- احساس میکنم جهان جای خطرناکی است.
117- قادر نیستم از والدینم جدا شوم، کاری که همسن و سال هایم انجام میدهند.
118- من و والدینم تمایل داریم خود را بیش از حد در مشکلات زندگی یکدیگر درگیر کنیم.
119- برای من و والدینم بسیار سخت است که بدون داشتن احساس گناه یا خیانت، مسایل جزئی خصوصی خود را از یکدیگر پنهان نگاه داریم.
120- من و والدینم مجبوریم هر روز با هم صحبت کنیم، وگرنه یکی از ما احساس گناه، نا امیدی یا تنهایی میکند.
121- اغلب احساس می کنم هویت جداگانه ای از والدین و همسرم ندارم.
122- اغلب احساس میکنم که انگار والدینم در من زندگی میکنند، من نمی توانم یک زندگی جداگانه ای برای خودم داشته باشم.
123- خیلی سخت است از افرادی که با آنها صمیمی شده ام جدا شوم، هر گونه جدایی مرا شدیدا دچار آشفتگی میکند.
124- با والدین و همسرم رابطه خیلی نزدیکی داریم بطوریکه من واقعا نمی دانم که هستم و یا چه می خواهم.
125- وقتی که دیدگاه یا عقاید من با والدین یا همسرم تفاوت دارد، شدیدا آشفته می شوم.
126- اغلب احساس می کنم در رابطه با والدین یا همسرم، هیچگونه حریم خصوصی ندارم.
127- احساس میکنم زندگی مستقل و جداگانه من والدینم را آزرده خواهد کرد.
128- می گذارم دیگران کار خودشان را بکنند، چون از عواقب دخالت در کار آنها می ترسم.
129- فکر می کنم اگر کاری را بکنم که دلم میخواهد برای خودم دردسر درست می کنم.
130- احساس میکنم چاره ای ندارم جز اینکه به خواسته های دیگران تن بدهم، چون در غیر اینصورت مرا ترک میکنند یا درصدد تلافی برمی آیند.
131- در روابطم به دیگران اجازه می دهم که بر من مسلط شوند.
132- همیشه به دیگران اجازه داده ام به جای من تصمیم بگیرند، در نتیجه من واقعا نمی دانم برای خود چه می خواهم.
133- احساس میکنم تصمیمات مهم زندگی ام را دیگران می گیرند.
134- به خاطر اینکه دیگران مرا ترک نکنند، همیشه در این فکرم که خوشایند دیگران باشم.
135- خیلی برایم مشکل است از دیگران تقاضا کنم حقوقم را رعایت کنند و احساساتم را در نظر بگیرند.
136- به جای اینکه عصبانیتم را نشان دهم به طریقی تلافی می کنم.
137- من بیشتر از بقیه مردم از برخورد اجتناب می کنم.
138- نیازهای خودم را بعد از نیازهای دیگران قرار می دهم وگرنه احساس گناه می کنم.
139- وقتی دیگران را دست تنها می گذارم یا مایوسشان می کنم احساس گناه می کنم.
140- من بیش از آنکه از مردم بگیرم به آنها می دهم.
141- من کسی هستم که نهایتا کار مراقبت از نزدیکانم را انجام می دهم.
142- وقتی کسی را دوست دارم، تقریبا چیزی نیست که نتوانم تحمل کنم.
143- من آدم خوبی هستم، چون بیش از آنکه به فکر خودم باشم، به فکر دیگران هستم.
144- در کارم معمولا به طور داوطلبانه، وقت بیشتری صرف می کنم یا کار بیشتری انجام می دهم.
145- مهم نیست که چقدر سرم شلوغ است، من همیشه می توانم وقتی را برای دیگران کنار بگذارم.
146- می توانم با چیز اندکی سر کنم، چون نیازهای من در حداقل است.
147- تنها وقتی خوشحال می شوم که اطرافیانم خوشحال باشند.
148- بس که سرگرم کارهای دیگران هستم، وقت کمی برای خودم می ماند.
149- من همیشه کسی بودم که به مشکلات دیگران گوش داده ام.
150- وقتی به کسی هدیه ای می دهم احساس بیشتری می کنم تا وقتی که هدیه ای می گیرم.
151- مردم مرا فردی می بینند که برای دیگران زیاد کار می کنم ولی برای خودم کاری نمی کنم.
152- هر اندازه برای دیگران کار کنم باز هم کافی نیست.
153- اگر من کاری را که دوست دارم انجام بدهم احساس ناراحتی می کنم.
154- برایم خیلی مشکل است که از دیگران بخواهم که نیازهایم را رفع کنند.
155- نگرانم که کنترل خود را از دست بدهم.
156- نگرانم که اگر نتوانم خشم خود را کنترل کنمبه دیگران از لحاظ جسمی یا هیجانی ضربه بزنم.
157- احساس میکنم که باید هیجانها و تکانه های خود را کنترل کنم چون در غیر اینصورت ممکن است اتفاق بدی بیفتد.
158- خشم و رنجش زیادی در درونم وجود دارد که آنها را بیان نمی کنم.
159- نسبت به نشان دادن احساسات مثبت مثل محبت و توجه به دیگران خیلی کمرو هستم.
160- بیان احساساتم نزد دیگران برایم سخت است.
161- برای من خیلی سخت است که راحت و خود انگیخته باشم.
162- آنقدر خودم را کنترل می کنم که مردم فکر میکنند آدمی بی احساس هستم.
163- مردم نظرشان این است که من عصبی و ناراحتم.
164- باید در هر کاری که انجام می دهم بهترین باشم، نمی توانم بپذیرم که نفر دوم باشم.
165- می کوشم هر کاری را به بهترین نحو انجام دهم.
166- باید در بیشتر اوقات در بهترین حالت باشم.
167- سعی می کنم منتهای تلاش خودم را بکنم، خوب بودن نسبی کار ، هیچگاه راضی ام نمیکند.
168- آنقدر کار دارم که دیگر وقتی برای استراحت ندارم.
169- تقریباً هیچ یک از کارهایی که انجام می دهم، کاملاً خوب نیست همیشه می توانم بهتر کار کنم.
170- باید به تمام مسئولیتهایم عمل کنم.
171- احساس می کنم برای پیشرفت و دستیابی به خواست های خود همواره تحت فشار هستم.
172- روابطم با دیگران صدمه دیده است چون خیلی به خودم سخت می گیرم.
173- سلامت من در خطر است برای اینکه کارهایم را خوب انجام دهم، فشار زیادی را تحمل می کنم.
174- اغلب لذت ها و خوشیهایم را برای رسیدن به حد مطلوب فدا می کنم.
175- وقتی که کاری را اشتباه انجام می دهم احساس می کنم، مستحق انتقاد شدید هستم.
176- وقتی که کاری را اشتباه انجام می دهم، نمی توانم خودم را ببخشم یا برای اشتباهاتم بهانه تراشی کنم.
177- خیلی اهل رقابت هستم.
178- ارزش زیادی برای پول و منزلت اجتماعی قائل ام.
179- همیشه باید در هر کاری بهترین باشم.
180- وقتی از کسی چیزی می خواهم، خیلی برایم سخت است نه بشنوم.
181- اگر نتوانم چیزی را که می خواهم بدست آورم دچار خشم و تند خویی می شوم.
182- آدم خاصی هستم و نمی توانم محدودیت هایی را که بر سر راه مردم دیگر وجود دارد، بپذیرم.
183- از اینکه مرا محدود کنند یا نگذارند کاری را که می خواهم بکنم، متنفرم.
184- احساس می کنم نباید از قانونها و قراردادهای بهنجاری که مردم تابع آنها هستند، اطاعت کنم.
185- احساس میکنم کاری که من باید بکنم، ارزشمند تر از کارهای دیگران است.
186- معمولا نیازهایم را بر نیازهای دیگران مقدم می دارم.
187- اغلب متوجه می شوم که به قدری درگیر کارهای خودم هستم که دیگر نمی توانم وقتی را با دوستان و خانواده ام اختصاص دهم.
188- اغلب افراد به من می گویند که بیش از حد، روش انجام کارها را کنترل می کنم.
189- وقتی که دیگران چیزی را که من از آنها خواسته ام انجام ندهند، خیلی عصبانی می شوم.
190- نمی توانم تحمل کنم که دیگران به من بگویند چه کاری انجام دهم.
191- به سختی می توانم جلوی مشروب نوشیدن، سیگار کشیدن، پرخوری یا سایر مشکلات رفتاری ام را بگیرم.
192- نمی توانم برای انجام تمام و کمال وظایف معمول یا ملال آورم انضباط خاصی داشته باشم.
193- اغلب بر اساس احساساتم عمل می کنم و احساساتی را بروز می دهم که باعث دردسر من و آزار دیگران میشود.
194- اگر به یکی از اهدافم نرسم زود مایوس می شوم و دست از کار می کشم.
195- وقتی که از خوشحالیهای آنی خودم به خاطر دست یابی به یک هدف دراز مدت می گذرم، خیلی به من سخت می گذرد.
196- زیاد پیش می آید که وقتی که احساس خشم من شروع میشود، نمی توانم آنرا کنترل کنم.
197- تمایل دارم که در هر کاری زیاده روی کنم حتی وقتی فکر می کنم نتایجش برای من بد است.
198- زود کسل می شوم.
199- وقتی در انجام کارهایم با مشکل مواجه می شوم، نمی توانم آن کار را ادامه دهم و کامل کنم.
200- زیاد نمی توانم روی کاری تمرکز کنم.
201- نمی توانم به خودم فشار بیاورم که کارهایی را که برایم خوشایند نیستند، انجام دهم حتی وقتی که می دانم نتایج خوبی برایم دارد.
202- با کوچکترین مانعی آرامش خود را از دست می دهم.
203- به ندرت توانسته ام به تصمیم خودم پایبند باشم.
204- تقریبا هرگز نمی توانم مانع از بروز احساساتم شوم و هیچ برایم مهم نیست که این کار چقدر برایم هزینه داشته باشد.
205- اغلب کارها را فکر نکرده انجام می دهم و بعد پشیمان م
نظرات کاربران