مقالات روانشناسی

رفتار تکانشی چیست؟

1

رفتار تکانشی چیست؟

 رفتار تکانشی چیست؟

 معنی تکانش (Impulse) این است که در یک لحظه، ناگهان به یک اقدام مشخص برانگیخته شویم.رفتارهای تکانشی هم بر همین اساس، رفتارهایی هستند که به صورت لحظه‌ای، بدون تامل بر روی نتایج آنها و بدون تحلیل و ارزیابی دستاوردهای مثبت و منفی، انجام می‌شوند.رفتارهای تکانشی در زبان عامه‌ی مردم به عنوان رفتار ناپخته و رفتارهای نابالغانه و رفتارهای عجولانه شناخته می‌شوند.

 

علت رفتار تکانشی چیست؟

تکانش و رفتار تکانشی (که گاهی رفتار تکانه ای هم نامیده می‌شود) از جمله اصطلاحات پرکاربرد در دنیای روانشناسی است. رفتارهای تکانشی در بخش‌های مختلف روانشناسی، از جمله شخصیت شناسی و نیز تحمل برای برآورده شدن خواسته‌ها مورد اشاره قرار می‌گیرند.

تصمیم گیری تکانشی یا Impulsive Decision Making
تصمیم گیری تکانشی یکی از رایج ترین و قابل درک‌ترین شکل‌های رفتار تکانشی محسوب می‌شود.به تصمیم گیری‌هایی که به صورت ناگهانی و بدون تحلیل و بررسی دقیق انجام می‌شوند و معمولاً فرد توضیح مشخصی برای آنها ندارد، تصمیم های تکانشی می‌گویند.

مثال زیر، نمونه‌ای از سبک تصمیم گیری تکانشی محسوب می‌شود:

فرض کنید یک نفر در حالی که چهار سال با فردی دوست بوده، بدون علت و پیشینه‌ی خاص، در یک شب تصمیم به خروج از این رابطه عاطفی بگیرد و یا اینکه کسی که حقوق خود را سه سال برای خرید خانه پس انداز کرده، ناگهان تصمیم بگیرد آن را خرج سفری رویایی به دور دنیا کند.شکل‌های ساده‌تر تصمیم گیری تکانشی، دعوت شما از دوست‌تان برای رفتن به رستوران است. در شرایطی که دقیقاً بعد از ارسال پیامک یا تماس گرفتن با او، از این دعوت پشیمان می‌شوید.


رفتارهای تکانشی به عنوان یک اختلال

اگر رفتارهای تکانشی در حد متعارف باشند و بر تمام زندگی یک فرد سایه نیندازند، معمولاً به عنوان یکی از صفات شخصیتی مورد توجه و تحلیل قرار می‌گیرند.برخی مدل‌های شخصیت شناسی مانند مدل پنج عاملی شخصیت، رفتارهای تکانشی را به عنوان یکی از پارامترهای مورد سنجش در ارزیابی و سنجش شخصیت در نظر می‌گیرند.اما رفتارهای تکانشی در شکل گسترده و جدی آن، به عنوان یک اختلال شخصیتی در نظر گرفته می‌شوند و به عنوان نشانه‌ای مهم از کاهش سطح سلامت انسان‌ها مورد مطالعه قرار می‌گیرند.
گاهی از این اختلال، به عنوان اختلال کنترل تکانه نام برده می‌شود.اختلال تکانشی یا اختلال کنترل تکانه در بسیاری از انواع اختلال های شخصیتی، از جمله اختلال شخصیت مرزی، اختلال دو قطبی، اختلالات مربوط به مصرف مواد مخدر و اختلال‌های متعدد دیگر مورد بحث قرار می‌گیرد.البته باید به خاطر داشته باشیم که رفتارهای تکانشی در کودکان طبیعی‌تر محسوب می‌شود. به عبارت دیگر، انتظار می‌رود که انسان‌ها با افزایش سن و رسیدن به بلوغ، کنترل بیشتری روی تکانه ها داشته باشند.


آیا رفتار تکانشی به تیپ شخصیتی بستگی دارد؟
این درست است که بعضی از تیپ‌های شخصیتی بر اساس مدل شخصیت‌شناسی MBTI، ممکن است بیشتر در معرض تصمیم‌گیریِ تکانشی باشند.اما پیشنهاد ما این است که فارغ از تیپ شخصیتی که دارید، اگر اغلب مواقع گرفتار تصمیم‌گیری‌های تکانشی هستید برای کنترل این نوع تصمیمات کاری انجام دهید.

ترجیحات MBTI و رفتار تکانشی

بین ترجیح برون‌گرایی و درون‌گرایی، از آنجا که افراد برون‌گرا (خصوصاً اگر شاخص برون‌گرایی در آن‌ها پررنگ باشد) هیجان خواهی بیشتری نسبت به افراد درون‌گرا دارند در نتیجه میل بیشتری به تصمیم‌گیری‌هایی دارند که ریسک و هیجانی در آن‌ها وجود دارد.
بین ترجیح حسی و شهودی، افراد شهودی بیشتر تمایل به ریسک کردن و مواجهه با تجربه‌های جدید و از قبل امتحان نشده دارند. در نتیجه شهودی‌ها به احتمال بیشتری نسبت به حسی‌ها، ممکن است تکانشی تصمیم بگیرند.بین ترجیح فکری و احساسی، شاید نتوانیم به طور مشخص بگوییم احتمال تصمیم‌گیری تکانشی در کدام‌یک بیشتر است. اما از آنجایی که در تصمیم‌گیری‌های افراد Feeling اولویت با ارزش‌های شخصی است، به نظر می‌رسد Fها بیشتر از Tها گرایش به تصمیم‌گیری‌های تکانشی داشته باشند.
بین ترجیح ساختارگرا و انعطاف‌پذیر، افراد P بر اساس نیاز فوری و آنی که در لحظه احساس می‌شود، اقدام می‌کنند و ریسک‌پذیری بیشتری نسبت به Jها دارند. در نتیجه گرایش بیشتری به تصمیم‌گیری‌های تکانشی دارند.نکته مهم: دقت کنید در میان سایر تیپ‌های MBTI، تیپ‌های برون‌گرای مشرب ابزارگرا (ESTP و ESFP) نیز هم‌بستگی بالایی با رفتار تکانشی دارند.


کدام تیپ استعداد بیشتری برای بروز رفتار تکانه‌ای دارد؟
با این حساب می‌توانیم بگوییم ترکیب ترجیحات ENFP در یک شخص نسبت به سایر ترجیحات، شخص را بیشتر مستعد تصمیم‌گیری‌های تکانشی می‌کند. البته دقت کنید این یک اصل و قاعدهٔ تخطی ناپذیر نیست که بگوییم هر کس تیپ شخصیتی ENFP دارد، پس حتماً تصمیم‌گیری‌هایش تکانشی و بدون فکر است.
این کاملاً اشتباه است. بلکه درست آن است که بگوییم، افرادی که ترجیحات ENFP در آن‌ها پررنگ‌تر است، «به طور بالقوه»، به احتمالِ بیشتری نسبت به سایر ترجیحات در معرض تصمیم‌گیریِ تکانشی هستند و باید بیشتر از سایرین مراقب این مسئله باشند. به عبارت بهتر، ترجیحات ENFP فرد را برای تصمیم‌گیری‌های تکانشی مستعد‌تر از سایرین می‌کند اما این لزوماً به این معنا نیست که همه ENFPها تصمیم‌گیری‌هایشان بدون فکر و تکانشی است.


جنسیت و تکانشگری

تحقیقات مختلف نشانگر میزان بالاتر تکانشگری در مردان می باشد. محققان معتقدند با توجه به اینکه مردان به سطح برانگیختگی بالاتری نیاز دارند، این امر زمینه ساز حس جویی بیشتر آنها و بروز رفتارهای تکانشگرانه از سوی آنان می گردد (والدک و میلر، 1997). کراس، کوپینگ و کمپبل (2011) در فراتحلیلی به بررسی این موضوع پرداختند که آیا میزان تکانشگری مردان و زنان در مقیاس های مختلف خودگزارش دهی و رفتاری متفاوت است یا خیر. یافته های این پژوهش که از 227 مطالعه و با توجه به جنسیت شرکت کنندگان حاصل شده بود نشان داد که مردان سطوح بالاتر حس جویی و خطرپذیری رفتاری را نشان می دهند در حالیکه زنان بیشتر حساسیت به تنبیه را نشان می دهند؛ با این وجود ناهمگونی در بین اندازه های اثردر مطالعات مختلف وجود داشت. یک عامل وجود یافته های ناهمگون می تواند در ارتباط با تعریف مبهم و غیرشفاف اصطلاح تکانشگری است.

 

 

دلایل وجود تفاوت های جنسیتی در شخصیت به طور کلی بر اساس مدل های زیستی، اجتماعی فرهنگی، و زیستی اجتماعی توضیح داده شده است. مدل های زیستی بر تفاوت های کروموزومی بین مردان و زنان تاکید می کنند و آن را در ارتباط با تفاوت های موجود در گرایشات رفتاری تکانشگرانه می دانند؛ اصول اجتماعی فرهنگی بیانگر آن است که این تفاوت ها بیشتر در ارتباط با عوامل اجتماعی یا فرهنگی است که این صفات را به صورت متفاوت در مردان و زنان شکل می دهند؛ در حالیکه اصول زیستی اجتماعی بیان می کند که تاثیرات زیستی و اجتماعی فرهنگی در تعامل با یکدیگر موجب ایجاد تفاوت های جنسیتی در شخصیت می گردد.
برخی مطالعات انجام شده – به طور خاص در مورد تکانشگری- از این اصول زیربنایی حمایت کرده اند در حالیکه در برخی مطالعات دیگر نتایج همسو نیست. برخی پایه های زیستی تکانشگری یافت شده اند؛ برای مثال، محققان مطرح کرده اند که این تفاوت ها می تواند به خاطر ظرفیت چسبندگی بیشتر گیرنده 5HT(2)در مردان به نسبت زنان می باشد که با افزایش عمل تکانشگرانه ارتباط دارد (والدرهاگو همکاران، 2007).اما این یافته در برخی مطالعات پذیرفته نشده است. دیگر پژوهشها از نقش افتراقی تعامل بین اثرات زیستی و اجتماعی فرهنگی برای مردان و زنان در رشد صفات تکانشگری حمایت نمی کنند (گان و اسمیت، 2010). کارور، جانسون، جورمن، کیم و نم(2011) دریافتند چندریختی بودن انتقال دهنده سروتونین در تعامل با سختی دوران کودکی پیش بینی کننده افزایش سطوح نیاز و ضرورت مثبت و منفی – بدون توجه به جنسیت- می باشد.


اختلالات مرتبط با تکانشگری (نقش تکانشگری در اختلالات روانپزشکی)

با وجود اینکه تکانشگری می تواند در همه افراد مبتلا به یکی از اختلالات محور یک یا دو در DSM وجود داشته باشد، با اینحال احتمال بروز آن در برخی اختلالات روانپزشکی مانند اختلالات شخصیت، سوء مصرف مواد و مانیا بیشتر است. از آنجائیکه فقدان بازداری رفتاری به عنوان یک عامل در همه این اختلالات در نظر گرفته می شود می توان به ارتباط بین تکانشگری و این اختلالات پی برد. بنابر پاره ای مطالعات، تکانشگری با یک مکانیزم زیربنایی بازداری رفتاری مرتبط است (راچلین 2000). نتایج تحلیل عناصر اصلی مقیاس تکانشگری بارات نشانگر تاثیر سه عامل فعالسازی رفتاری بیشتر، توجه کمتر، و برنامه ریزی کمتر در تکانشگری می باشد. این نتایج نشان می دهد که این سه عامل نقش کلیدی در تکانشگری دارند. مطالعات نشانگر آن است که آسیب لوب فرونتال مغز منجر به نشانه های اختلال شخصیت می گردد. بنابر مطالعات دیگر، آسیب لوب فرونتال همچنین بر توجه و برنامه ریزی نیز اثرگذار است (اسپایکمن، دیلمن، و ون زومرن 2000). فعالسازی رفتاری بیشتر در مانیا مشاهده شده و تکانشگری همچنین یک جنبه اصلی در اختلال مانیا است (کسیدی و همکاران، 1998).
اگرچه تکانشگری یک عامل اصلی در شماری از اختلالات روانپزشکی بوده و در پاسخ به درمان تاثیرگذار می باشد، معیارهای تشخیصی کنونی گیج کننده هستند زیرا افراد تکانشگر و غیرتکانشگر را در گروههای تشخیصی متمایز نمی کنند.


اختلال شخصیت ضداجتماعی

اختلال شخصیت ضداجتماعی احتمالا یک تشخیص روانپزشکی است که در آن تمایز بین رفتارهای تکانشگرانه و غیرتکانشگرانه به بیشترین وجه ممکن آشکار است. اختلال شخصیت ضداجتماعی در DSM-5 به این صورت تعریف شده است: الگوی فراگیر بی توجهی یا پایمال کردن حقوق دیگران که از سن 15 سالگی به بعد اتفاق می افتد و با سه یا بیشتر از سه معیار دیگر مشخص می شود.
نقش تکانشگری در اختلال شخصیت ضداجتماعی بنابر تعریف DSM-5 دقیقا مشخص نشده و گیج کننده است زیرا “تکانشگری یا شکست در برنامه ریزی آینده” به عنوان یک معیار و شاخص محتمل – اما نه لازم و ضروری- برای این اختلال در نظر گرفته شده است. بنابراین ممکن است زیرگروههایی از افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی (بنابر تعریف DSM)، از لحاظ تکانشگری با یکدیگر متفاوت باشند. بارات و همکاران با مطالعه پرخاشگری در بین زندانیان مبتلا به این اختلال (بر اساس DSM-4) زندانیان را بر اساس اعمال پرخاشگرانه تکانشگرانه و یا اعمال پرخاشگرانه غیرتکانشگرانه و با تفکر قبلی به دوگروه تقسیم کرد. از 132 زندانی شرکت کننده، 27 نفر (20%) در گروه اعمال پرخاشگرانه تکانشگرانه و 30 نفر (23%) در گروه اعمال پرخاشگرانه غیرتکانشگرانه قرار گرفتند و بقیه نیز دارای الگوی رفتاری التقاطی از رفتارهای پرخاشگرانه تکانشگرانه و غیرتکانشگرانه داشتند. مطالعه سایر ویژگیهای دو گروه نشانگر سه تفاوت عمده در دو گروه بود که حاکی از تمایز زیستی/رفتاری اساسی بین آنها می باشد: زندانیان پرخاشگر تکانشگر دارای مهارت های کلامی ضعیف تر بودند، حداکثر مقدار پتانسیل برانگیخته P300 به طور معناداری در زندانیان پرخاشگر تکانشگر پایین تر بود، و رفتار پرخاشگرانه زندانیان پرخاشگرتکانشگر در یک مطالعه دوسرکور دارونما-کنترل فنی توین ضدتشنج به طور معناداری کاهش یافت.
مطالعات دیگر نیز پایه های بیولوژیک دوگانگی بین رفتار پرخاشگرانه تکانشگرانه و غیرتکانشگرانه را مورد تایید و حمایت قرار می دهد. در مطالعه ای با شرکت 36 فرد خشن مبتلا به اختلال شخصیت، آزمودنیهای با خشونت تکانشگرانه به طور معناداری سطوح پایین تر متابولیسم سروتونین در CSF نسبت به افراد خشن غیرتکانشگر داشتند. توضیح محتمل دیگر برای علت شناسی تکانشگری در افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی، ز است. بیماران مبتلا به اختلال شخصیت اکتسابی پس از آسیب سر مورد بررسی قرار گرفته اند. آسیب قشر فرونتال اغلب به عنوان منبع تکانشگری معرفی شده است و تحقیقات از این ایده حمایت کرده که آسیب کرتکس فرونتال یک علت حداقل برخی جنبه های تکانشگری است. بچاراو همکاران (1997) دریافتند بیماران مبتلا به آسیب های قشرپره فرونتال نقصان هایی در تمایز بین انتخاب های با پیامدهای آینده خوب یا بد دارند و اینکه این انتخاب ها مربوط به فقدان یک پاسخ فیزیولوژیک قبل از انتخاب های بد است.

 

به طور خلاصه، میزان بالای تکانشگری همیشه یکی از عناصر اختلال شخصیت ضداجتماعی به طور کلی بوده اما میزان تکانشگری می تواند بین افراد مبتلا به این اختلال متفاوت باشد. افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی که یک الگوی رفتارهای تکانشگرانه – حداقل رفتارهای پرخاشگری تکانشگرانه- دارند به لحاظ زیستی از افراد فاقد الگوی مذکور متمایز و متفاوت می باشند. به علاوه، این دو گروه به صورت متفاوتی به درمان دارویی پاسخ می دهند.


اختلال شخصیت مرزی

تکانشگری یکی از معیارهای تشخیصی اختلال شخصیت مرزی در DSM-5 است (4- تکانشگری در حداقل دو حوزه که به طور بالقوه خودآسیب رسانباشد؛ برای مثال خرج کردن، سکس، سوء مصرف مواد، رانندگی بی پروا، پرخوری). همچنین برخی دیگر از معیارهای تشخیصی اختلال مانند بی ثباتی هیجانی، رفتارهای خودکشی و بی ثباتی در روابط بین فردی نیز به طور غیرمستقیم نشانگر اهمیت تکانشگری در تشخیص اختلال شخصیت مرزی می باشند. در پژوهشی به بررسی این موضوع پرداخته شد که کدام جنبه اختلال شخصیت مرزی اصلی تر و اساسی تر در این اختلال است. با استفاده از رگرسیون چندگانه گام به گام مشخص شد نمره زیرمقیاس (عمل تکانه از مصاحبه تشخیصی بهترین پیش بینی کننده سایکوپاتولوژی مرزی در مرحله پیگیری بود. آنها نتیجه گرفتند که تکانشگری در طول زمان ثابت بوده و قدرت پیش بینی کنندگی بالایی برای سایکوپاتولوژی مرزی در طول 7 سال پیگیری دارد (لینکزو همکاران، 1999).

مطالعات مختلف نشانگر رابطه بین خودکشی گرایی و تکانشگری در بیماران اختلال شخصیت مرزی است. در پژوهشی که توسط سولوفو همکاران (سولوف و همکاران، 2000) انجام گرفت بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی (که برخی از آنها مبتلا به افسردگی اساسی بودند) با بیمارانی که فقط دارای ابتلا به افسردگی اساسی بودند بر اساس معیارهای خلق افسرده، ناامیدی، پرخاشگری تکانشگرانه و رفتار خودکشی گرایانه مقایسه شدند. سطح بالاتر پرخاشگری تکانشگرایانه یا ناامیدی یا یک تشخیص اختلال شخصیت مرزی پیش بینی کننده تعداد بیشتر تلاش برای خودکشی در افراد بود. منو همکاران برای تعیین مهمترین عوامل پیش بینی کننده خودکشی به بررسی تلاش های خودکشی در بیماران مبتلا به اختلالات خلقی، سایکوزها و دیگر تشخیص ها پرداختند. شدت افسردگی یا سایکوز (بر اساس رتبه بندی مشاهده گر)، بیمارانی که تلاش برای خودکشی انجام داده بودند را از آنهایی که هیچگاه تلاش نکرده بودند متمایز نمی ساخت. با این وجود، درجات پرخاشگری و تکانشگری در طول زندگی افرادی که تلاشی برای خودکشی انجام داده بودند بیشتر بود. بنابراین، بنظر می رسد تکانشگری یک عامل مهم در تلاش برای خودکشی در بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی باشد.


اختلال دوقطبی

بدون رفتار تکانشگرانه گذاشتن تشخیص اختلال مانیک بر اساس معیارهای DSM-5 غیرممکن است. سوان و همکاران (2001) بیان کردند که تکانشگری، بر اساس نمره های مقیاس درجه بندی روانپزشکی، در تمامی دوره های مانیک وجود دارد، در حالیکه دیگر ویژگیها به طور گسترده ای در نوسان می باشند. دوره های افشردگی نیز به طور بالقوه همراه با تکانشگری است به ویژه اگر تفکرات خودکشی گرایانه وجود داشته باشد. اگرچه عموما پذیرفته شده است که دوره های بیماری در اختلال دوقطبی همراه با تکانشگری است یافته های اندکی درباره تکانشگری خارج از این دوره ها وجود دارد. تکانشگری می تواند روابط مختلفی با اختلال دوقطبی داشته باشد که محتملا به شیوه سنجش آن وابسته است
1-در ارتباط با قابلیت و استعداد: نوجوانان در معرض ابتلا به مانیا در یک ارزیابی ساختاریافته به عنوان تکانشگرانه تر از همسالانشان توصیف شدند. 2- در ارتباط با دوره های بیماری یا علائم اولیه دوره ها: افزایش تکانشگری ممکن است همراه با دوره ها بوده یا ممکن است به نطر زودتر در اوایل دوره از نشانه های عاطفی تشخیصی باشد. 3- در ارتباط با خطر پیامدهایی مانند خودکشی یا سوء مصرف مواد. 4- در ارتباط با پاسخ به درمان های خاص یا درمان به طور کلی. 5- در ارتباط با پاتوفیزیولوژی بیماری: تکانشگری می تواند از ترکیب برخی افزایش نورپی نفرین، یا کاهش سروتونین، یا نقصان در عملکرد قشر پیش پیشانی حاصل گردد.در برخی مطالعات به سنجش تکانشگری در اختلال دوقطبی پرداخته اند. سوان و همکاران (2001) با استفاده از مقیاس تکانشگری بارات، میزان تکانشگری بالاتری را در بیماران دوقطبی در مقایسه با آزمودنی های گروه مقایسه حتی زمانیکه بیماران در بین دوره های افسردگی یا سرخوشی بودند- یافتند. عنصر وابسته به صفت- که در سنجش های شخصیتی مانند مقیاس تکانشگری بارات منعکس می شوند- ممکن است در ارتباط با سنجش های زیستی نسبتا باثبات تکانشگری مانند سطح عملکرد سروتونرژیک باشند.

 

بطور کلی نتایج پژوهشهای انجام شده در زمینه تکانشگری، نشانگر رابطه بین اختلال دوقطبی و تکانشگری است که فراتر از دوره های بیماری مربوط به خلق می باشد. با اینحال، دقیقا مشخص نیست تکانشگری بین دوره ها یک عامل خطر اختلال بوده و یا پیامد دوره های چندگانه بیماری است.


ADHD و اختلال سلوک

بنابر DSM-5 ، “یک الگوی مداوم بی توجهی و/یا بیش فعالی- تکانشگری که عملکرد یا رشد فردی را دچار اختلال می کند” به عنوان تعریف اولیه ADHD تعریف شده و بنابراین تکانشگری در کنار بی توجهی و بیش فعالی، یکی از ارکان این اختلال را تشکیل می دهد و آن را به یکی از دو گروه 2/1 تقسیم می کند. مطالعات مختلف نشانگر ارتباط نوع بیش فعالی-تکانشگر این اختلال با اختلال نافرمانی مقابله ای و اختلال سلوک می باشد. مطالعات با استفاده از مقیاس های آزمایشگاه رفتاری نشانگر افزایش تکانشگری در کودکان مبتلا به این اختلال بود. در مطالعات مختلف دریافتند خطاهای انجام تکانشگرانهدر آزمون عملکرد مداوم، شیوع بیشتری در کودکان مبتلا نسبت به کودکان نرمال گروه کنترل دارد.
نظریه های مختلفی برای علت شناسی ADHD و اختلال سلوک مطرح شده است. محکمترین شواهد انسانی حمایت کننده از نقش دوپامین، از مطالعات درمانی حاصل شده است که در آن محرک های روانی برای درمان ADHD و اختلال سلوک استفاده شده اند. محرک های روانی عامل های مستعد آزادکننده دوپامین هستند، اگرچه منجر به افزایش سطوح انتقال دهنده های عصبی دیگر شامل سروتونین و نوراپی نفرین می شوند.شواهد دیگر حمایت کننده از نقش دوپامین در تکانشگری، از یافته های مطالعات ژنتیک رابطه بین دوپامین و یک گیرنده D4 و اختلال نقص توجه بیش فعالی و نیز یافته هایی در مورد افزایش فعالیت آنزیم های سنتزکننده دوپامین در مغز کودکان مبتلا به ADHD می باشد.
به طور خلاصه، مطالعاتی که از ابزارهای آزمایشگاهی رفتاری برای سنجش تکانشگری استفاده کرده اند، سطوح بالای تکانشگری در ADHD و اختلال سلوک را نشان داده اند. شواهد غیرمستقیم نشانگر آن است که این افزایش در تکانشگری احتمالا در ارتباط با عملکرد دوپامین است که بر درمان این اختلالات تاثیرگذار می باشد.


رویکردهای دارویی و رواندرمانی برای درمان تکانشگری

رویکرد روان تحلیلگری:

اولین مثالهای درمانهای روان تحلیلگری برای تکانشگری، ابتدائا در ادبیات بالینی درمان اختلال شخصیت مرزی یافت شد. نویسندگان 1940s-1960s بر یک رویکرد حمایتی و سازنده خود تاکید می کردند،بجای رویکردی که تلاش می کند تعارضات درون روانی را با حمله یا تضعیف عملکردهای دفاعی حل نمایند. این رویکرد حمایتی در تضاد با نوشته های نویسندگان تحلیلی دهه 1970 است که تمرکز درمان را به سوی دستیابی به تغییرات شخصیتی اساسی تردر اختلال شخصیت مرزی با استفاده از تکنیک های شدیدتر، گویاتر و واپس گرا تغییر جهت دادند. تکنیک های روان تحلیلگری مدرن بازهم به سوی انتهای رسای زنجیره حمایتی-گویا حرکت می کند (لیچسنرینگ و کلین، 2014). در یک مطالعه توسط کلارکین و همکاران (2007)، که به مقایسه رواندرمانی متمرکز بر انتقالTFP]، درمان رفتاری دیالکتیک در بیماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی پرداخته بود، رواندرمانی متمرکز بر انتقال توانست تغییرات معناداری در تکانشگری، توهین کلامی، توهین مستقیم و زودرنجی به وجود آورد.


روان درمانی بینش محور:

ادبیات پژوهشی در مورد درمانهای بینش محور بخاطر تکیه آن بر گزارشات کنترل نشده در نمونه های بیماران اندک، متاسفانه محدود است. فنیچل یک اختلال روانی (نوروز) تکانهرا اینگونه تعریف کرد که در آن بیماران تکانه های بیماری شناختی را تجربه می کند که اغلب غیرقابل مقاومت هستند. منبع این تکانه ها به عنوان ترکیبی از تمایلات غریزی و تلاش های دفاعی ملاحظه می شود. بیماران مبتلا به یک نوروز تکانه همچنین به عنوان کسانی که تحمل ناکامی پایین داشته و در تعویق انداختن کنش یا واکنش های فوری مشکل دارند. همانگونه که در توصیف فنیچل مشاهده می شود، مفهوم نوروز تکانه دربرگیرنده جنبه های بسیاری از آنچه در حال حاضر تکانشگری نامیده می شود، است.


درمان شناختی رفتاری:

درمان شناختی رفتاری از تکنیک های درمان رفتاری استفاده می کند برای دستیابی به تغییرات رفتاری از طریق تنظیم و اصلاح فرایندهای شناختی که منجر به رفتارهای مشکل زا می شوند. از آنجایی که پژوهش مختلف، نقصانهای در توانایی های حل مسئله در جمعیت های تکانشگر از جمله سوء مضرف کنندگان مواد نشان داده است، پژوهشگران پیشنهاد می کنند از درمان شناختی رفتاری برای آموزش مستقیم این مهارت ها به چنین افرادی استفاده شود، پلت و همکاران(1988) یک برنامه درمان شناختی رفتاری ساخت دار با عنوان آموزش حل مسئله بین فردی ارائه نمودند. ادبیات پژوهشی در مورد اثربخشی آن در جمعیت های مختلف از جمله بیماران روانپزشکی مزمن، کودکان تکانشگر پیش دبستانی و بیماران وابسته به مواد اثبات شده است. به طور کلی شواهد تجربی بیانگر آن است که آموزش این دستورالعمل مهارتهای حل مسئله را بهبود می بخشد.
نوع دیگری از درمان شناختی رفتاری ساختار برای درمان تکانشگری همراه با اختلال شخصیت مرزی، درمان رفتاری دیالکتیک می باشد که توسط لین هان معرفی شده است. این رویکرد از دستورالعمل آموزشی مهارت های خاص برای آموزش مهارتهای کلی حل مسئله، راهبردهای تنظیم هیجانی، مهارتهای بین فردی و تحمل استرس استفاده می کند اثربخشی درمان رفتاری دیالکتیک در مطالعات مختلف مورد تایید قرار گرفته است. درمانهای شناختی رفتاری همچنین برای کاهش تکانشگری در کودکان مورد استفاده قرار گرفته است. در یک مطالعه فراتحلیل یافته های 36 مطالعه درمان فراشناختی در کورکان، بائر و نیتزل گزارش کردند که این مداخلات با بهبود تکانشگری در حدود یک سوم تا سه چهارم یک انحراف استاندارد نسبت به آزمودنی های گروه کنترل بدون درمان یا دارونما همراه بوده است.


مدیریت وابستگی:

از میان درمانهای موثر استفاده شده در درمان افراد مبتلا به اختلالات مرتبط با تکانشگری فرایندهای مدیریت وابستگی بیشترین توجه بالینی و تحقیقاتی را به خود جلب کرده است. مدیریت وابستگی شامل استفاده از پیامدهای از پیش تعیین شده مثبت یا منفی برای پاداش یا جزا وقوع یک رفتار هدف می باشد. مدیریت وابستگی با فراهم کردن پیامدهای تقویت کننده هنگامی که بیماران اهداف درمان را رعایت می کنند و نیز با عدم ارائه آن پیامدهای مثبت یا با فراهم کردن پیامدهای تنبیه کننده وقتی که بیماران رفتارهای ناخوشایند نشان می دهند تغییرات رفتاری مثبت را در بیماران تقویت می کند. بنابراین یک فرایند مدیریت وابستگی برای کاهش تکانشگری، اقدام به سازماندهی پیامدها برای تامین انگیزه یا مشوق انتخاب رفتار متفکرانه و برنامه ریزی شده به جای رفتار بدون تفکر و تکانشگرانه می کند.
عمومی ترین کاربرد این نوع درمان مدیریت وابستگی در درمان اختلالات مصرف مواد می باشد که در آن رفتار هدف معمولا پرهیز از مواد بوده اما تداوم درمان پذیرش درمان و دیگر رفارهای بالینی را شامل می شود. هیگینزو همکاران در سلسله پژوهشهایی نشان دادند که مدیریت وابستگی در کاهش مصرف مواد بالاتر از مداخلات دیگر قرار می گیرد از آنجایی که در این مطالعات تکانشگری به طور مستقیم سنجیده نشده بود، نتیجه گیری درباره رابطه مستقیم آن با این فرایند مشکل است.


دارودرمانی

برخی ضدسایکوزهای آتیپیک مانند کوئتیاپین، کلوزاپین، الانزاپین، ریسپریدون و زیپراسیدون در کنترل خشونت و رفتارهای تکانشی موثر می باشند. پروپرانولول با دوز کم توانسته است رفتارهای تهاجمی در بیماران مبتلا به دمانس را کاهش دهد (سوان و هلندر، 2002). از آنجائیکه به نظر می رسد فعالیت سامانه سروتونرژیک در بیماران تکانشگر نسبت به سایرین کمتر است، بنابر این مهارکننده های انتخابی بازجذب سروتونین مانند فلوکستین می توانند نقش مهمی در درمان تکانشگری داشته باشند. همچنین، بنزودیازپین ها و داروهای ضدتشنج از جمله کاربامازپین و والپروات سدیم در کنترل حمله های حاد خشونت سودمند گزارش شده اند (سوان و هلندر، 2002).در مطالعاتی که بر درمان پرخاشگری به عنوان یک اختلال کنترل تکانه متمرکز شده اند، اغلب آنها از اثربخشی لیتیوم در درمان پرخاشگری تکانشگرانه در کودکان، نوجوانان و بزرگسالان جوان حمایت می کنند. با اینحال، متاسفانه لیتیوم عوارض جانبی چشمگیری دارد که موجب محدودیت در استفاده از آن می شود.بازدارنده های انتخابی جذب مجدد سروتونین (SSRIs) و ضدتشنج ها نیز با موفقیت برای درمان پرخاشگری تکانشگرانه در آزمایشات بالینی کنترل شده مورد استفاده قرار گرفته اند.

این صفحه را به اشتراک بگذارید.
نظرات کاربران