خود
خودمرکز هشیاری ، بخشی از روان است که با درک کردن ، تفکر ، احساس کردن و یادآوری ارتباط دارد .خودآگاهی ما از خودمان است و مسئولیت انجام دادن فعالیت های عادی در زمان بیداری را برعهده داد . خود به صورت گزینشی عمل می کند ، به این صورت که فقط بخشی از محرک هایی را که با آنها روبرو می شویم در آگاهی هشیار می پذیرد.
ناهشیار شخصی
ناهشیار شخصی در سیستم یونگ شبیه برداشت فروید از نیمه هشیار است . این مخزن موادی است که زمانی هشیار بوده ولی به خاطر اینکه پیش پا افتاده یا ناراحت کننده بوده اند فراموش یا سرکوب شده اند . بین خود و ناهشیار شخصی ارتباط دوسویه زیادی وجود دارد. برای مثال توجه ما به راحتی می تواند از این صفحه چاپی به خاطره اتفاقی که دیروز روی داده است منحرف شود. در ناهشیار شخصی همه نوع تجربه ذخیره شده است .می توان آن را به کمد بایگانی تشبیه کرد . برای بیرون کشیدن چیزی از آن ، بررسی کردن آن برای مدتی و برگرداندن آن به همان جا تا دفعه بعد که آن را بخواهیم یا به یاد آوریم ، تلاش ذهنی کمی لازم است .
ناهشیار جمعی
عمیق ترین سطح روان که کمتر از همه دست یافتنی است یعنی ناهشیار جمعی غیر عادی ترین و بحث انگیزترین جنبه سیستم یونگ است. از نظر منتقدان ، ناهشیار جمعی عجیب ترین مفهوم یونگ است . یونگ معتقد بود همان گونه که هر یک از ما تمام تجربیات خود را در ناهشیار شخصی انباشته و بایگانی می کنیم ، نوع انسان نیز به صورت جمعی به عنوان یک گونه ، تجربیات گونه انسان و پیش از انسان را در ناهشیار جمعی اندوخته می کند. این میراث به هر نسل جدیدی انتقال یافته است.
هر گونه تجربیاتی که همگانی باشند – یعنی ، توسط هر نسل نسبتا بدون تغییر تکرار شده باشند – بخشی از شخصیت ما می شوند. گذشته بدوی ما شالوده روان انسان می شود و رفتار جاری را هدایت نموده و بر آن تاثیر می گذارد. از نظر یونگ ، ناهشیار جمعی مخزن قدرتمند و کنترل کننده تجربیات نیاکانی است . بنابراین ، یونگ شخصیت هر فرد را به گذشته ( نه تنها به کودکی ، بلکه هم چنین به تاریخ گونه) ربط داد . ما این تجربیات جمعی را مستقیما به ارث می بریم . ما آمادگی داریم به همان شیوه هایی رفتار و احساس کنیم که انسان ها همیشه رفتار و احساس کرده اند. اینکه آیا آمادگی تحقق یابد یا نه ، به تجربیات خاصی که هر یک در زندگی با آن روبرو می شویم بستگی دارد.
کهن الگوها
تجربیات باستانی موجود در ناهشیار جمعی به وسیله موضوعات یا الگوهای تکرار شونده ای جلوه گر می شوند که یونگ آنها را کهن الگوها نامید. او از اصطلاح تصورات ازلی نیز استفاده کرد. به تعداد تجربیات مشترک انسان ، تصورات تجربیات همگانی وجود دارد. کهن الگوها با تکرار شدن در زندگی نسل های پی در پی ، بر روان ما نقش بسته اند و در رویا ها و خیال پردازی های ما آشکار می شوند . از جمله کهن الگوهایی که یونگ مطرح کرد قهرمان ، مادر ، کودک ، خدا ، مرگ ، قدرت ، پیر فرزانه هستند. تعدادی از اینها کامل تر از دیگران رشد کرده اند و به طور منظم تر بر روان ما تاثیر می گذارند. این کهن الگوهای اصلی عبارتند از : پرسونا ، آنیما ، آنیموس ،سایه و خود.
واژه پرسونا به نقابی اشاره دارد که هنر پیشه مشهور بر چهره می زند تا نقش های گوناگونی را برای تماشاچیان نمایش دهد. یونگ از این اصطلاح اصولا به همین معنی استفاده کرد. کهن الگوی پرسونا نقابی است که بر چهره می زنیم یا ظاهر علنی است که به خود می گیریم تا خود را به صورت متفاوت با آنچه واقعا هستیم نشان دهیم. یونگ معتقد بود پرسونا ضروری است ، زیرا مجبوریم برای اینکه در تحصیلی و کارموفق باشیم و با افراد گوناگون کنار بیاییمنقش های متعددی را بازی کنیم.
گر چه پرسونا مفید است ولی می تواند زیان بخش نیز باشد . شاید به این باور برسیم که پرسونا ماهیت واقعی ما را منعکس می کند. به جای اینکه صرفا نقش بازی کنیم شاید تبدیل به آن نقش شویم. در نتیجه ، جنبه های دیگر شخصیت ما امکان رشد کردن پیدا نمی کنند. یونگ این فرایند را به این صورت شرح داد : امکان دارد خود(ego) به جای همانند سازی با ماهیت واقعیت فرد با پرسونا همانندسازی کند که در این صورت حالت معروف به تورم پرسونا به بار می آید. خواه کسی نقش بازی کند یا به آن نقش معتقد شود ، خودرا فریب می دهد. در مورد اول ، این فرد دیگران را فریب می دهد. در مورد دوم ، خودش را فریب می دهد.
کهن الگوهای آنیما و آنیموس به برداشت یونگ از این موضوع اشاره دارد که انسان ها اصولا دو جنسی هستند. در سطح زیستی ، هر جنسی علاوه بر هورمونهای جنس خودش هورمونهای جنس دیگر را نیز ترشح می کند. در سطح روان شناختی ، هر جنس خصوصیات ، خلق و خوها ، و نگرش های جنس دیگر را به خاطر قرن ها زندگی کردن با هم ، آشکار می سازد.. روان زن جنبه های مردانه را در بردارد( کهن الگوی آنیموس ) و روان مرد جنبه های زنانه را شامل می شود( کهن الگوی آنیما ).