اختلال استرس پس از سانحه و اختلال استرس حاد
اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) عبارت است از مجموعهای از علایم نوعی (سندرم) که در پی مواجهه با «حوادث آسیب زای زندگی» پیدا میشود؛ فرد به صورت ترس و درماندگی به این تجربه پاسخ میدهد، واقعه را دائماً در ذهن خود مجسم میکند، و در عین حال میخواهد از یاد آوری آن اجتناب کند. کاگان (Kagan) معتقد است کودکانی که از لحاظ رفتاری دچار بازداری هستند ممکن است پس از حوادث تهدیدکننده مستعد بروز اضطراب یا PTSD باشند.
برای اینکه بتوان تشخیص این اختلال را مطرح کرد، علایم مزبور باید لااقل یک ماه طول کشیده باشد و بر حوزه های مهمی از زندگی بیمار نظیر حوزه های خانوادگی و شغلی او باید تاثیر چشمگیری نهاده باشد. اختلال فشار روانی حاد (استرس حاد) نیز به تعریف DSM-IV-TR به مقدار زیادی شبیه PTSD است، جز اینکه علایمش زودتر از علایم PTSD (در ظرف چهار هفته پس از واقعه) پیدا میشود و به مدت دو روز تا چهار هفته نیز طول میکشد. اگر این علایم پس از 4 هفته نیز باقی بمانند تشخیص PTSD مطرح خواهد شد.
فشاری که موجب PTSD یا اختلال استرس حاد میشود، به قدری ناتوان کننده است که تقریباً هر کسی را از پا درمیآورد. این فشار میتواند از تجربه جنگ، شکنجه، بلاهای طبیعی، حمله، تجاوز، و سوانح جدی نظیر تصادف با ماشین و آتشسوزی ساختمان ناشی شده باشد. افراد واقعه آسیبزا را در رویا و نیز افکار روزانه خود مجدداً تجربه میکنند؛ از هر چیزی که واقعه را به خاطرشان بیاورد، قاطعانه دوری میکنند؛ و دچار کرختی پاسخدهی، همراه با حالت برانگیختگی مفرط هستند. سایر علایم عبارت است از افسردگی، اضطراب، و مشکلاتی شناختی نظیر ضعف تمرکز.
تاریخچه
سندرم قلب سرباز نامی بود که در زمان جنگهای داخلی آمریکا به دلیل وجود علایم قلبی خودکار (اتونوم) به سندرمی شبیه PTSD داده شد. «جاکوب داکوستا» در سال 1871 در مقالهای تحت عنوان «درباره قلب تحریکپذیر» به توصیف این گونه سربازان پرداخته بود. در سالهای 1900 ـ 1909 که نفوذ روانکاوی به ویژه در ایالات متحد بسیار چشمگیر بوده، بالینگران تشخیصی تحت عنوان رواننژندی آسیبزاد را برای این بیماری به کار میبردند. در جنگ جهانی اول این سندرم را شوک ناشی از ترکش نامیده بودند و این فرضیه مطرح بود که سندرم مزبور به دلیل آسیب مغزی ناشی از انفجار گلولههای توپ به وجود میآید. در 1941 در باشگاه شبانه شلوغی در بوستون به نام «باشگاه نارگیلستان» آتشسوزیای روی داد که در بازماندگانش افزایش عصبانیت، خستگی، و کابوس دیده میشد. سربازان جنگ جهانی دوم، بازماندگان اردوگاههای نازیها، و بازماندگان بمباران اتمی ژاپن، همگی علایم مشابهی داشتند که گاه رواننژندی جنگ یا خستگی از عملیات خوانده میشد (جدول 1). بالاخره عوارض روانپزشکی سربازان جنگ ویتنام باعث شد مفهوم اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) به طور کامل شکل بگیرد، چنان که امروزه هم اختلال مزبور را به همین نام میخوانند. PTSD در اواخر دهه 80 برای نخستین بار به عنوان یک تشخیص روانپزشکی مطرح شد. در تمام موقعیتهای آسیبزایی که ذکرشان رفت، پیدایش اختلال، همبستگی و رابطهای واضح با شدت عامل فشار داشته است؛ به طوری که شدیدترین عامل فشار (مثلاً اردوگاه نازیها) موجب پیدایش سندرم مزبور در بیش از هفتاد و پنج درصد از قربانیان شده است.
جدول 1 نام ها و علایم PTSD در جنگ های مختلف ایالات متحده
جنگ اختلال
جنگهای داخلی «قلب تحریکپذیر»: خستگی، کوتاه شدن تنفس، تپش قلب، سردرد، تعریق مفرط، سرگیجه، به هم خوردن خواب، ضعف کردن
جنگ جهانی اول «سندرم تلاش»: خستگی، کوتاه شدن تنفس، تپش قلب، سردرد، تعریق مفرط، سرگیجه، به هم خوردن خواب، ضعف کردن، دشواری تمرکز
جنگ جهانی دوم «واکنش فشار روانی سربازان»: خستگی، کوتاه شدن تنفس، تپش قلب، سردرد، تعریق مفرط، سرگیجه، به هم خوردن خواب، ضعف کردن، دشواری تمرکز، فراموشکاری
جنگ ویتنام «اختلال استرس پس از سانحه»: خستگی، کوتاه شدن تنفس، تپش قلب، سردرد، درد مفاصل و عضلات، سرگیجه، به هم خوردن خواب، دشواری تمرکز، فراموشکاری
جنگ خلیج فارس «سندرم جنگ خلیج فارس»: خستگی، کوتاه شدن تنفس، سردرد، درد مفاصل و عضلات، به هم خوردن خواب، دشواری تمرکز، فراموشکاری
همه گیر شناسی
میزان شیوع مادام العمر PTSD را حدود هشت درصد جمعیت عمومی میدانند و میزان بروز آن در طول عمر 9 تا 15 درصد تخمین زده میشود؛ که البته علاوه بر این رقم پنج تا پانزده درصد دیگر از افراد نیز ممکن است دچار اشکال تحت بالینی این اختلال باشند. میزان شیوع مادام العمر اختلال مزیور در گروههای پرخطر یعنی گروههایی که اعضایشان در معرض وقایع آسیبزا بودهاند، در طیفی از پنج تا هفتاد و پنج درصد قرار دارد. حدود سی درصد از سربازان جنگ ویتنام دچار PTSD شدند و بیست و پنج درصد دیگر از آنها نیز به اشکال تحت بالینی آن مبتلا گشتند. میزان شیوع مادام العمر این اختلال در زنان 10 تا 12 درصد و در مردان 5 تا 6 درصد است. PTSD در هر سنی ممکن است پیدا شود، اما به دلیل ماهیت موقعیتهای تسریع کننده آن شایعترین سن شروعش اوایل بزرگسالی است. البته بچه ها نیز ممکن است به این اختلال مبتلا شوند (بعداً شرح داده میشود). مردان و زنان از نظر نوع آسیبهایی که مسبب این اختلال در آنها میشود و نیز از نظر آسیبپذیری برای ابتلا به PTSD با یکدیگر تفاوت دارند. میزان شیوع مادام العمر این اختلال در زنان به نحو چشمگیری بیشتر از مردان است و درصد بالاتری از زنان به این اختلال مبتلا میشوند. به صورت تاریخی و سنتی، آسیب مذکور در مورد مردان معمولاً وقایع جنگی است و در مورد زنها شایعتر از همه، مورد حمله یا تجاوز واقع شدن است. اختلال مزبور بیش از همه در کسانی اتفاق میافتد که مجرد، طلاق گرفته، بیوه، منزوی از اجتماع، یا دارای سطح اجتماعی ـ اقتصادی پایین هستند. مع الوصف مهمترین عوامل خطرساز در پیدایش این اختلال عبارتند از شدت، مدت، و نزدیکی فرد با حادثه آسیبزای واقعی. به نظر میرسد یک الگوی خانوادگی برای این اختلال وجود دارد، به گونهای که بستگان زیستی در جداول افرادی که سابقه افسردگی دارند، در معرض خطر بیشتری برای ابتلا به PTSD متعاقب یک حادثه آسیبزا قرار دارند.
بیماریهای همراه
میزان شیوع بیماریهای همراه با اختلال PTSD زیاد است، به شکلی که حدود دو سوم این بیماران لااقل به دو اختلال دیگر نیز مبتلا هستند. بیماریهای شایع همراه با این اختلال عبارتند از اختلالات افسردگی، اختلالات مرتبط با مواد، سایر اختلالات اضطرابی، و اختلالات دوقطبی، وجود همزمان اختلالات دیگر آسیبپذیری فرد را برای ابتلا به PTSD افزایش میدهد.
سبب شناسی
عامل فشار
بنا به تعریف این اختلال، عامل فشار (استرسور) علت اولیه پیدایش آن است. اما وقتی که واقعه آسیبزایی روی میدهد، همه افراد دچار PTSD نمیشوند؛ یعنی برای ایجاد این اختلال عامل فشار لازم هست، اما کافی نیست. زمینههای قبلی زیستی و روانی ـ اجتماعی فرد، و اتفاقاتی که قبل و پس از آسیب روی میدهد، همگی باید مد نظر بالینگر باشد. مثلاً اگر گروهی دچار فاجعهای گردد عضو آن به سبب همان عضویت گاه قادر به کنار آمدن با آسیب میشود، چرا که در بلادیدگی تنها نبوده و سایر اعضای گروه هم مثل او فاجعه دیدهاند. معنای درون ذهنی عامل فشار اهمیت زیادی دارد. مثلاً ممکن است بازماندگان یک فاجعه دچار احساس گناه شوند که میتواند زمینهساز یا تشدید کننده PTSD باشد.
عوامل خطرساز
همان گونه که اشاره شد، حتی در صورت مواجهه با آسیبهای طاقتفرس نیز اکثر افراد به سندرم PTSD دچار نمیشوند. در «مطالعه ملی بیماریهای همزمان» معلوم شد که 60% مردان و 50% زنان در زندگی خود واقعه آسیبزای قابل ملاحظهای را تجربه کردهاند، در حالی که شیوع مادام العمر PTSD فقط 7/6 درصد گزارش شده است. به همین ترتیب، حوادثی که اکثر افراد ممکن است آنها را عادی تلقی کنند یا در حد فاجعه به نظر نرسند، میتواند در برخی افراد سبب ایجاد PTSD شود. در جدول 2 عوامل مربوط به آسیبپذیری که به نظر میرسد نقش سبب شناختی در بروز این اختلال داشته باشند به صورت خلاصه ذکر شده است.
جدول 2 عوامل زمینه ساز مربوط به آسیب پذیری ابتلا به اختلال استرس پس از سانحه (PTSD)
وجود آسیب در دوران کودکی
صفات مربوط به اختلالات شخصیتی مرزی، پارانوئید، وابسته، یا ضد اجتماعی
ناکافی بودن نظام حمایتی از جانب خانواده یا همتایان
جنسیت مونث
آسیب پذیری ارثی به بیماریهای روانی
تغییرات پراسترس اخیر در زندگی
ادراک یک موقعیت کنترل کننده بیرونی (علت طبیعی) به عوض یک عامل درونی
(علت انسانی)
سابقه اخیر افراط در مصرف الکل
عوامل روانپویشی
در مدل روانکاوانه اختلال مزبور، این فرضیه مطرح است که سانحه باعث فعال شدن مجدد تعارضی روانی میشود که تا پیش از آن آرام بود و نمودی نداشت، اما فی الواقع هنوز حل نشده بود. احیای آسیب دوران کودکی منجر به واپسروی و به کارگیری مکانیسمهای دفاعی واپسزنی، انکار، واکنش وارونه، و ابطال میشود. طبق نظر فروید، در بیمارانی که سابقه آسیب جنسی در دوران کودکی را گزارش میکنند، انشقاق و دوپارگی در خودآگاهی رخ میدهد. در این بیماران، یک تعارض از پیش موجود ممکن است با بروز رویداد آسیبزای تازهای مجدداً و به صورت نمادین احیا شود. ایگو خاطراتش را مرور میکند و از این طریق میکوشد بر اضطراب مزبور فایق آید و از آن بکاهد. مضامین روانپویشی مربوط به اختلال PTSD به صورت خلاصه در جدول 3 ارائه شده اند. بیمارانی که از نهانخویی (آلکسی تایمی) رنج میبرند (که عبارت است از ناتوانی در شناسایی یا به زبان آوردن حالتهای احساسی) نمیتوانند در شرایط فشار روانی خودشان را آرام کنند.
جدول 3 مضامین روانپویشی در اختلال استرس پس از سانحه (PTSD)
ـ معنای درون ذهنی یک عامل مولد استرس میتواند آسیبزا بودن آن را معین کند.
ـ رویدادهای آسیبزا ممکن است به وسیله آسیبهای دوران کودکی تشدید شوند.
ـ ناتوانی در تنظیم حالات عاطفی میتواند از نتایج آسیب باشد.
ـ جسمانی سازی و آلکسی تایمی ممکن است از جمله پیامدهای آسیب باشند.
ـ دفاعهای مورد استفاده شایع عبارتند از انکار، کمینه سازی (minimization)، دو نیمسازی (splitting)، انکار فرافکنانه، تجزیه، و احساس گناه (به عنوان دفاعی در برابر درماندگی زمینهای).
ـ روش ارتباط با ابژه شامل فرافکنی و درونفکنی این نقشها است: منجی همهتوان (omnipotent rescuer)، آزارگر (abuser)، و قربانی.
عوامل شناختی ـ رفتاری
طبق مدل شناختی PTSD، افراد مبتلا نمیتوانند آسیبی را که عامل بروز اختلال بوده، پردازش یا توجیه کنند. آنها همچنان احساس فشار روانی میکنند و میکوشند با روشهای اجتنابی از احساس وقوع مجدد آن جلوگیری کنند. به دلیل همین نقصی که در مدارای شناختی با واقعه مزبور دارند، متناوباً آن را میپذیرند و انکار میکنند. گویی مغز با این قبول و انکار متناوب میکوشد حجم عظیم اطلاعاتی را که آسیب بر سرش ریخته، پردازش کند. مدل رفتاری PTSD حاکی از آن است که پیدایش اختلال مزبور در دو مرحله صورت میگیرد: نخست طی فرآیند شرطیسازی کلاسیک، آسیب مذکور (یعنی محرک غیر شرطی) که سبب ایجاد یک واکنش هراسآور شده است، با محرکی شرطی (یعنی یادآورهای جسمی یا ذهنی آن، نظیر مناظر، بوها، یا صداها) جفت میشود. سپس در مرحله دوم، از طریق یادگیری ابزاری محرک شرطی به صورت مستقل و بدون نیاز به محرک غیر شرطی اولیه، واکنش هراسآور تولید میکند و بیمار الگوی اجتناب از هر دو محرک شرطی و غیر شرطی را برای خود فراهم میکند. برخی از بیماران از جهان خارج نفع ثانویه هم میگیرند که موارد شایعش عبارت است از غرامت مالی، جلب توجه یا دلسوزی و همدردی بیشتر، و ارضای نیازهای وابستگی. این نفعها نیز اختلال را تقویت میکنند و تداوم میبخشند.
عوامل زیستی
نظریه های زیستی مربوط به PTSD، هم از مطالعات پیشبالینی بر روی مدلهای حیوانی استرس به دست آمده است و هم از اندازهگیری متغیرهای زیستی در جمعیتهای بالینی مختلف افراد دچار این اختلال. دستگاههای نوروترانسمیتری بسیاری در هر دو دسته مطالعات مذکور مطرح شده است. مدلهای پیشبالینی نظیر درماندگی آموخته شده، افروزش (kindling)، و حساس سازی (sensitization) در حیوانات با نظریههایی در مورد گیرندههای نوراپینفرین، دوپامین، افیونهای درونزاد، و بنزودیازپینها و نیز محور هیپوتالاموس ـ هیپوفیز ـ فوق کلیه (HPA) انجامیده است. دادههای به دست آمده از جمعیتهای بالینی هم موید فرضیه هایی حاکی از پرفعالیتی دستگاههای نورآدرنرژیک و افیونهای درونزاد، و نیز محور هیپوتالاموس ـ هیپوفیز ـ فوق کلیه لااقل در برخی از بیماران دچار PTSD بوده است. سایر یافتههای زیستی عمده عبارت است از افزایش فعالیت و پاسخدهی دستگاه عصبی خودکار که شاهدش بالا بودن تعداد ضربان قلب و فشار خون و نابهنجاری معماری خواب (از جمله منقطع بودن خواب و افزایش نهفتگی خواب) است. برخی پژوهشگران تشابه PTSD را با دو اختلال روانپزشکی دیگر یعنی اختلال افسردگی اساسی و اختلال پانیک (هول) مطرح کرده اند.
دستگاه نورآدرنرژیک. سربازانی که علایمی شبیه به اختلال PTSD دارند دچار حالت عصبانیت، افزایش فشار خون و سرعت ضربان قلب، تپش قلب، تعریق، گر گرفتگی، و لرزش میشوند؛ این علایم با مصرف داروهای آدرنرژیک نیز ایجاد میشود. مطالعات نشان دادهاند که غلظت اپینفرین در نمونه ادرار 24 ساعته سربازان مبتلا به PTSD و نیز غلظت کاتکولامینها در ادرار دخترانی که مورد آزار جنسی قرار گرفتهاند افزایش مییابد. به علاوه، تعداد گیرندههای a2 آدرنرژیک پلاکتی و b آدرنرژیک لنفوسیتی در مبتلایان به PTSD کاهش پیدا میکند که احتمالاً در پاسخ به افزایش مزمن غلظت کاتکولامینها است. تقریباً 30 تا 40 درصد افراد مبتلا به PTSD پس از تجویز یوهیمبین (yocon) حملههای خطور خاطره (فلش بک) را گزارش میکنند. این یافتهها مدرکی قوی دال بر تغییر عملکرد دستگاه نورآدرنرژیک در مبتلایان به PTSD است.
دستگاه اوپیوئیدی. پایین بودن غلظتهای پلاسمایی بتا ـ اندورفین در مبتلایان به PTSD از ناهنجار بودن دستگاه اوپیوئیدی در این بیماران حکایت میکند. سربازان جنگی مبتلا به اختلال PTSDD در پاسخ به محرکهای مربوط به جنگ واکنشی آنالژزیک از خود نشان میدهند که با تجویز نالوکسون (narcan) قابل برگشت است و این احتمال را مطرح میکند که دستگاه اوپیوئیدی این بیماران نیز همانند محور هیپوتالاموس ـ هیپوفیز ـ آدرنال آنها دستخوش افزایش فعالیت شده است. در یک مطالعه نشان داده شد نالمیفن (revex)، که آنتاگونیست گیرنده اوپیوئدی است، در کاهش علایم PTSD در سربازان جنگی مفید است.
عامل آزاد کننده کورتیکوتروپین (CRF) و محور هیپوتالاموس ـ هیپوفیز ـ آدرنال (HPA). عوامل متعددی به کژکاری محور HPA اشاره دارند. چندین مطالعه پایین بودن غلظت کورتیزول آزاد را در پلاسما و ادرار بیماران مبتلا به PTSD نشان دادهاند. در این بیماران، گیرندههای گلوکوکورتیکوئیدی بیشتری به روی لنفوسیتها وجود دارد و تجویز CRF برونزاد به این بیماران پاسخ کندی را در تحریک ACTH برمیانگیزد. به علاوه، آزمایش سرکوب کورتیزول با تجویز مقادیر کم دگزامتازون (decadron) در مبتلایان به PTSD نتایج تشدید شدهای نشان میدهد. این امر از افزایش فعالیت محور HPA در بیماران مذکور حکایت میکند. همچنین، مقایسه سرکوب افزایش یافته ترشح کورتیزول میان افرادی که در معرض آسیب قرار گرفته و به PTSD دچار شدهاند، با کسانی که در معرض آسیب بودهاند ولی به PTSD دچار نشدهاند، در چندین مطالعه نشان داده است که این افزایش سرکوب اختصاصاً با PTSD، و نه با آسیب، ارتباط دارد. در مجموع، این شکل از افزایش فعالیت محور HPA با فعالیت نورواندوکرینی که معمولاً در حین مواجهه با استرس و یا در اختلالات دیگری نظیر افسردگی رخ میدهد متفاوت است. اخیراً توجه بیشتری به نقش هیپوکامپ در اختلال PTSD جلب شده است، گرچه در مورد این مساله هنوز اختلاف نظر وجود دارد. مطالعه بر روی حیوانات بیانگر این نکته است که استرس با تغییرات ساختاری در هیپوکامپ ارتباط دارد؛ مطالعاتی که بر روی سربازان جنگی مبتلا به PTSD صورت گرفته نیز اندازه ناحیه هیپوکامپ مغز این بیماران را کمتر از مقدار متوسط نشان داده است. در برخی مطالعات تغییرات ساختاری در آمیگدال (ناحیهای از مغز که با ترس ارتباط دارد) نیز نشان داده شده است.
تشخیص
در ملاکهای تشخیصی DSM-IV-TR در مورد PTSD (جدول 4) مشخصاً ذکر شده است که علایم تجربه مجدد (reexpericncintg)، اجتناب (avoidance)، و افزایش انگیختگی (hyperarousal) باید حداقل یک ماه طول کشیده باشد. در مورد بیمارانی که علایمشان کمتر از یک ماه طول میکشد، تشخیص مناسب میتواند اختلال استس حاد باشد (جدول 5 ). طبق ملاکهای تشخیصی DSM-IV-TR در مورد PTSD، بالینگر مجاز است معین کند که آیا اختلال، حاد بوده (یعنی علایمش کمتر از سه ماه طول کشیده است) یا مزمن (یعنی علایمش حداقل سه ماه طول کشیده است). همچنین طبق DSM-IV-TR بالینگر مجاز است معین کند که آیا اختلال، دیرآغاز بوده (یعنی علایمش حداقل شش ماه پس از واقعه پرفشار شروع شده است) یا نه. نمونهای از یک مورد اختلال استرس حاد که به دلیل درمان به موقع به PTSD پیشرفت نکرده است در قسمت زیر شرح داده میشود.
یک مرد 40 ساله حمله تروریستی یازدهم سپتامبر 2001 به مرکز تجارت جهانی را (که در ادامه شرح داده میشود) از تلویزیون دید. بلافاصله بعد از تماشای این حادثه، احساس کرد حمله پانیک به او دست داده و این فکر به ذهنش خطور کرد که دارد میمیرد. حالت پانیک پس از چند ساعت برطرف شد، ولی تا چند شب کابوسهایی میدید که با افکار وسواسی درباره مردن همراه بود. به همین خاطر برای مشاوره به روانپزشک مراجعه کرد و به او گفت که همسرش 10 سال پیش در یک سانحه هوایی کشته شده است. او اظهار داشت که «به صورت طبیعی» با از دست دادن همسرش تطابق و سازگاری پیدا کرده بود و میداند که علایم کنونیاش احتمالاً با همان رویداد آسیبزای قبلی ارتباط دارند. در کاوشهای بیشتری که از طریق رواندرمانی کوتاه مدت به عمل آمد، این بیمار دریافت که واکنشهای او نسبت به مرگ همسرش خفیف بوده و نیز ارتباط او با همسرش مبتنی بر دودلی بوده است. در همان ایامی که همسرش مرده بود قصد داشت از او طلاق بگیرد و اکثراً آرزو میکرد که او بمیرد. این مرد هرگز روند سوگواری برای همسرش را به طور کامل انجام نداده بود و به همین دلیل واکنش فاجعهآمیزی را که به حمله تروریستی مذکور نشان داده بود تا حدودی میتوان به احساساتی نسبت داد که قبلاً سرکوب شده بودند. او میدانست که نسبت به همسرش احساس گناه میکند و این فکر که دارد میمیرد، تظاهر نیازی است که به مجازات شدن دارد.
جدول 4 ملاکهای تشخیصی DSM-IV-TR در مورد PTSD
الف) فرد با هر دو شرط زیر در برابر واقعهای آسیبزا (تروماتیک) قرار گرفته باشد:
(1) فرد با واقعه یا وقایعی روبهرو شده، شاهد آنها بوده، یا به آنها دچار شده باشد که متضمن مرگ واقعی یا خطر آن، صدمهای جدی به طور واقعی یا خطر آن، یا تهدید وحدت و یکپارچگی جسمی خودش یا دیگران، بوده باشد.
(2) واکنش فرد به صورت ترس، درماندگی، یا وحشت شدید بوده باشد. نکته: تظاهر این ملاک در اطفال ممکن است رفتار نابسامان یا توام با سرآسیمگی باشد.
ب) فرد، سانحه مذکور را دائماً به حداقل یکی از اشکال زیر تجربه مجدد (reexperience) کند:
(1) یادآوریهای عذابآور، مکرر و مزاحم (intrusive) واقعه از جمله به صورت تصورات، فکر، یا ادراک. نکته: تظاهر آن در بچه های کوچک ممکن است به صورت بازیهایی تکراری باشد که در آنها مضمون سانحه آسیبزا یا جنبههایی از آن به نمایش درمیآیند.
(2) دیدن مکرر واقعه در رویا که باعث رنج و عذاب فرد میشود. نکته: تظاهر آن در بچههای کوچک ممکن است به صورت رویاهای وحشتناکی باشد که محتوای قابل شناسایی و مشخصی ندارند.
(3) عمل کردن یا احساس کردن به گونهای که انگار واقعه دارد تکرار میشود (از جمله احساس وقوع مجدد تجربه، خطای ادراکی، توهم، و حملههای خطور خاطره [فلش بک] به صورت تجزیهای، که نمونه آن حملههایی است که در حین بیدار شدن از خواب یا به هنگام مستی روی میدهد). نکته: در بچههای کوچک ممکن است به نمایش درآوردن آن آسیب خاص باشد.
(4) رنج و عذاب روانی شدید در مواجهه با اشارات و سرنخهای درونی یا بیرونیای که شباهت یا رابطهای نمادین با جنبهای از حادثه آسیبزای مذکور دارند.
(5) پیدایش واکنشهای جسمی در مواجهه با اشارت و سرنخهای درونی یا بیرونیای که شباهت یا رابطهای نمادین با جنبهای از حادثه آسیبزای مذکور دارند.
پ) اجتناب مستمر از محرکهای مرتبط با آن واقعه آسیبزا، و پیدایش کرختی (numbness) در کل واکنشهای فرد (که تا پیش از آسیب مذکور وجود نداشته است)، به طوری که وجود حداقل سه تا از موارد زیر نمایانگر آن باشد:
(1) کوشش برای اجتناب از افکار، احساسات، یا گفتگوهای مرتبط با آسیب مذکور.
(2) کوشش برای اجتناب از فعالیتها، مکانها، یا اشخاصی که یادآور آسیب مذکورند.
(3) ناتوانی از به یاد آوردن جنبه مهمی از آسیب مذکور.
(4) کمعلاقگی چشمگیر یا کاهش قابل توجه در پرداختن به امور مهم.
(5) احساس دلگسستگی (detachment) یا غریبگی در میان دیگران.
(6) محدود شدن طیف حالات عاطفی (مثلاً ناتوانی از داشتن احساسات مهرآمیز).
(7) احساس بعید دانستن همه چیز (مثلاً انتظار ندارد شغلی داشته باشد، ازدواجی بکند، چند تایی بچه پیدا کند، یا به اندازه یک آدم معمولی عمر کند).
ت) علایم مستمر افزایش برانگیختگی (که تا پیش از آسیب مذکور در کار نبوده است) به طوری که وجود حداقل دو تا از موارد زیر نمایانگر آن است:
(1) اشکال در به خواب رفتن یا تداوم خواب.
(2) تحریکپذیری یا فوران خشم.
(3) دشواری تمرکز.
(4) گوش به زنگی مفرط (hypervigilance).
(5) واکنش شدید از جا پریدن (افزایش پاسخ یکه خوردن).
ث) مدت اختلال (یعنی مدت علایم ملاکهای ب، پ، ت) باید لااقل یک ماه باشد.
ج) اختلال، به لحاظ بالینی رنج و عذابی چشمگیر ایجاد کرده باشد و یا کارکردهای اجتماعی، شغلی یا سایر حوزههای مهم کارکرد فرد را به نحو قابل توجهی مختل ساخته باشد.
معین کنید کدام مورد وجود دارد:
حاد: وقتی است که علایم کمتر از سه ماه طول کشیده باشد.
مزمن: وقتی است که علایم لااقل سه ماه طول کشیده باشد.
معین کنید:
با شروع تاخیری: اگر علایم لااقل 6 ماه پس از بروز واقعه آسیبزا شروع شده باشند.
جدول 5 ملاک های تشخیصی DSM-IV-TR در مورد اختلال استرس حاد
الف) فرد در معرض واقعه آسیبزایی قرار گرفته باشد که در آن هر دو ویژگی زیر وجود داشته باشد:
(1) فرد با واقعه یا وقایعی روبهرو شده باشد، نظارهگر باشد، یا دچار شده باشد که متضمن مرگ واقعی یا خطر آن، صدمهای جدی به طور واقعی یا خطر آن، یا تهدید وحدت و یکپارچگی جسمی، در مورد خودش یا دیگران بوده باشد.
(2) واکنش فرد به صورت ترس، درماندگی، یا وحشت شدید بوده باشد.
ب) در حین وقوع اتفاق ناراحت کننده مذکور یا پس از وقوع آن، فرد لااقل سه تا از علایم تجزیهای زیر را داشته باشد:
(1) احساس ذهنی کرختی، گسستگی، یا فقدان پاسخدهی هیجانی
(2) کاهش آگاهی از محیط خود (مثلاً «مات زدگی»)
(3) مسخ واقعیت (derealization)
(4) مسخ شخصیت (depersonalization)
(5) فراموشی تجزیهای (ناتوانی در به یاد آوردن جنبههای مهم حادثه آسیبزا)
پ) واقعه آسیبزا را فرد دائماً به حداقل یکی از این اشکال، مجدداً تجربه (reexperience) کند: تصویر، فکر، رویا، خطای ادراکی، حملات خطور خاطره (فلش بک) به صورت عود کننده، یا تجسم واقعه؛ یا رنج و عذاب در صورت واقع شدن در معرض یادآورهای واقعه آسیبزای مذکور.
ت) اجتناب واضح از محرکهایی که موجب یادآوری واقعه آسیبزای مذکور میشوند (مثل افکار، احساسات، مکالمات، فعالیتها، اماکن، افراد)
ث) علایم برجسته اضطراب یا افزایش برانگیختگی (مثل دشواری در به خواب رفتن، تحریکپذیری، اشکال در تمرکز، گوش به زنگی مفرط، واکنش مفرط از جا پریدن، و بیقراری حرکتی)
ج) علایم مزبور به لحاظ بالینی رنج و عذابی چشمگیر ایجاد کرده باشند و یا کارکردهای اجتماعی، شغلی، یا سایر کارکردهای مهم فرد را به نحو قابل توجهی مختل ساخته باشند و توان فرد را برای انجام تکالیف نسبتاً ضروری از قبیل کسب کمکهای واجب یا بسیج امکانات خود با گفتن مطالبی درباره واقعه آسیبزا به اعضای خانواده به هم زده باشند.
چ) علایم مزبور حداقل به مدت دو روز و حداکثر به مدت چهار هفته طول کشیده باشد و در عرض چهار هفته پس از وقوع اتفاق آسیبزا رخ داده باشد.
ح) ناشی از اثرات جسمی مستقیم یک ماده (مثلاً از مواد مورد سوء مصرف یا از داروها) یا یک بیماری طبی عمومی نباشد، اختلال روانپریشانه گذرا توجیه بهتری برایش نباشد، و صرفاً تشدید اختلالی قبلی در محور I یا II هم نبوده باشد.
خصایص بالینی
خصایص بالینی اصلی PTSD عبارت است از احساس دردناک وقوع مجدد واقعه، الگویی از اجتناب و کرختی هیجانی، و برانگیختگی مفرط نسبتاً دائم. ممکن است اختلال تا ماهها و حتی سالها پس از وقوع واقعه پیدا نشود. در معاینه وضعیت روانی بیماران اغلب احساس گناه، طرد شدن، و تحقیر دیده میشود. بیمار ممکن است حالات تجزیهای و حملات پانیک را هم ذکر کند. خطای ادراکی و توهم نیز ممکن است وجود داشته باشد. در آزمایش شناختی بیمار ممکن است مختل بودن حافظه و توجه نیز دیده شود. علایم همراه میتواند شامل پرخاشگری، خشونت، کنترل اندک بر تکانه، افسردگی، و اختلالات مرتبط با مواد باشد. در «پرسشنامه شخصیتی چند وجهی مینه سوتا» (MMPI) نمرات Sc، D، F، و Ps ممکن است بالا باشد و در آزمون «رور شاخ» اغلب مضامین پرخاشگرانه و خشونتبار یافت میشود.
آقای (ر) آتشنشان ایرلندی 37 ساله تنومند و ریشویی بود که به دلیل سوختگی درجه دو و سه در یک سوم بدنش بستری شده بود. او در طول یک ماهی که در بخش سوختگی بستری بود نمونه کامل یک بیمار خویشتندار و صبور بود، اما یک هفته پس از ترخیص و در نخستین نوبت مراجعه به درمانگاه جراحی حالتی وحشتزده دارد، با لکنت صحبت میکند و اطمینان بخشیهای جراح تاثیری بر وی ندارد. جراح که به شدت نگران شده با روانپزشک مشاور بخش سوختگی تماس میگیرد و آقای (ر) را به وی ارجاع میدهد. آقای (ر) با وی دست داده و غرغرکنان میگوید: «انتظار داشتم برایم دکتر اعصاب صدا کنی».
هر چند آقای (ر) سعی میکند خاطر جمع به نظر برسد، اما آتش به آتش سیگار میکشد، زیرچشمی اطراف را میپاید، روی صندلی وول میخورد و گاهی اشکهایش سرازیر میشود. وقتی توانست کمی آرامتر شود، توضیح میدهد این فکر رهایش نمیکند که چطور برای اولین بار در طول حرفه خود، بدون رعایت اصول ایمنی که آنها را آموزش میداد، به تنهایی وارد ساختمان در حال آتشسوزی شده و دچار سوختگیهای وخیم گردیده است. او به مصاحبه کننده میگوید: «این کسی که جلوی شما نشسته آدم درب و داغانی است که زمانی آدم حسابی بود».
بستری کردن برای آقای «ر» قابل تحمل بود، چون کارکنان بخش سوختگی بسیار حمایتگر بودند، اما اینک اقرار میکند که در طول یک ماه بستری به طور مکرر کابوسهای وحشتناکی در مورد آتشسوزی میدید. در آن زمان این موضوع را به کسی نگفت چون تصور میکرد این کابوسها گذرا هستند. آقای «ر» اقرار میکند در منزل پیوسته عصبی و بیقرار بوده و برای آرام شدن اعصابش و برای اینکه بتواند بخوابد مشروب میخورد. او بابت اشتباهی که در جریان آتشسوزی مرتکب شده احساس حقارت میکند، اما قادر نیست حوادث آن را در ذهنش مرور کند. کابوسهای تکراریش که در آنها خواب آتشسوزی میبیند از زمان بازگشت به منزل تشدید شدهاند و در به خواب رفتن مشکل دارد، چرا که هر بار خوابیدن ای بسا به دیدن رویاهای مزبور منجر شود. آقای «ر» اخیراً به دعوت همکارانش با کمال بیمیلی از ایستگاه آتشنشانی دیدن کرده است. در آنجا وقتی زنگ هشدار به صدا درآمد «زهرهترک» شد و دچار لرزش و تعریق گردید و سپس به بهانه بیماری با عجله آنجا را ترک کرد. او از اینکه در وضعیت فعلیش ـ لرزان، عرق کرده و ترسیده ـ با همکارانش روبهرو شود خجالت میکشید (در نظر آنها آقای «ر» همیشه فردی جسور و نترس جلوه کرده بود). قرار شده آقای «ر» ظرف 2 هفته به صورت پارهوقت سر کارش باز گردد اما او تصور میکند هیچگاه نخواهد توانست مجدداً به ایستگاه آتشنشانی برگردد و وظایفش را به عنوان آتشنشان انجام دهد؛ احساس میکند از پا درآمده است. آقای «ر» در اتاق مرتب قدم میزند، میترسد تنهایی از منزل خارج شود و اغلب احساس سرگیجه، کرختی و دلگسستگی میکند. میگوید «احساس میکنم دیگر خودم را دوست ندارم و نمیخواهم با کسی همکلام شوم». او حس نومیدی مطلقی دارد و از آنچه در نظر دیگران جلوه میکند میترسد. برای نخستین بار به این موضوع فکر میکند آیا زندگی ارزش ادامه دادن را دارد؟
در کودکان و نوجوانان
اختلال PTSD در کودکان و نوجوانان نیز رخ می دهد ولی اکثر مطالعات مربوط به این اختلال بر روی بزرگسالان انجام شده اند. در DSM-IV-TR در مورد اختلال PTSD در کودکان کم سن و سال مطلب چندانی ذکر نشده است، به جز توصیف علایمی نظیر رویاهای تکراری مربوط به حادثه، کابوس هایی که به غول ها و موجودات وحشتناک مربوط هستند، و ایجاد علایم جسمی نظیر دل درد و سردرد.
میزان بالایی از بروز اختلال PTSD در کودکانی که در معرض حوادث مرگباری نظیر جنگ و سایر آسیب های مرتبط با آن، آدم ربایی، سوختگی یا بیماری شدید، پیوند مغز استخوان، و برخی دیگر از فجایع و بلایای طبیعی یا انسانی بوده اند به ثبت رسیده است. مطالعات انجام شده بر روی افراد کم سن و سالی که قربانی یا شاهد حملات جنایتکارانه، خشونت های خانگی، یا خشونت های اجتماعی بوده اند، میزان بالایی از عوارض و آسیب های روانپزشکی را به دنبال مواجهه با خشونت های مذکور در این افراد نشان می دهد. همان گونه که می توان انتظار داشت، مواجهه با یک عامل استرس زا بیشتر در کودکان اختلال PTSD ایجاد می کند تا در بزرگسالان. در برخی موقعیت های خاص تا 90% کودکان به این اختلال دچار می شوند. به طور کلی، میزان بروز PTSD در کودکان و نوجوانان کمتر از آن چه که واقعاً هست تخمین زده شده است.
عوامل خطرساز در میان کودکان عبارتند از عوامل جمعیت شناختی (مثل سن، جنس، و وضعیت اجتماعی ـ اقتصادی)، سایر حوادث زندگی (شامل رویدادهای مثبت و منفی)، شناخت های اجتماعی و فرهنگی، بیماری های همزمان روانپزشکی، و راهکارهای ذاتی مدارا. عوامل خانوادگی (مثل عملکرد و مشکلات روانی والدین، وضعیت زناشویی، و تحصیلات) در ایجاد و تعیین علایم کودکان نقش بسیار مهمی دارند. واکنش والدین به رویدادهای آسیب زا تاثیر قابل ملاحظه ای بر کودکان خردسال دارد، چون این کودکان درک کاملی از ماهیت آسیب یا خطر ذاتی آن ندارند.
عامل استرس زا. عوامل مولد استرس در کودکان ممکن است آسیب های ناگهانی و یک باره باشند و یا آسیب هایی نظیر آزار جسمی یا جنسی باشند که ممتد و مزمن هستند. مواجهه غیر مستقیم نیز سبب آزار کودکان می شود ـ نظیر آسیب یا مرگ افراد محبوب بدون اینکه کودک شاهد آن باشد، چنان که در موقعیت هایی مثل بلایا و فجایع، جنگ، یا خشونت های اجتماعی رخ می دهد.
بازسازی و تجربه مجدد. کودکان نیز همانند بزرگسالان رویداد آسیب زا را به شکل خاطرات یا افکار عذاب آور و مزاحم، حملات خطور خاطره (فلش بک)، و رویاها مجدداً تجربه می کنند. محتوای کابوس های کودکان ممکن است به صورت مشخص با مضمون آسیب ارتباط داشته باشد و یا به ترس های دیگری تعمیم پیدا کند. حمله های فلش بک در کودکان نیز مثل قربانیان نوجوان یا بزرگسال حادثه آسیب زا رخ می دهد. «بازی سانحه» شکل خاصی از تجربه مجدد است که در کودکان خردسال مشاهده می شود و عبارت است از کنش نمایی تکراری سانحه یا مضامین مرتبط با آن از طریق بازی. کودکان بزرگتر ممکن است جنبه هایی از سانحه را از طریق روندی مرسوم به بازسازی (reenactment) در زندگی خود وارد کنند. اعمال خیالی مداخله جویانه یا انتقام گیرانه شایع هستند؛ نوجوانانی که خیال پردازی هایی درباره خشم و انتقام جویی دارند در معرض خطر کنش نمایی تکانشی قرار دارند. رفتارهای وابسته در کودکان و نوجوانانی که قربانی سانحه بوده اند عبارتند از کنش نمایی جنسی، مصرف مواد، و بزهکاری. کودکان غالباً منزوی و کناره گیر می شوند و علاقه کمتری به فعالیت های دوست داشتنی قبلی نشان می دهند. رفتارهای واپس گرایانه ای نظیر شب ادراری یا ترس از تنها خوابیدن نیز ممکن است رخ دهد.
سندرم جنگ خلیج فارس
در جنگ خلیج فارس بر ضد عراق که در 1990 شروع شد و در 1991 خاتمه یافت، قریب به هفتصد هزار سرباز امریکایی در نیروهای ائتلافی شرکت داشتند. بیش از یک صد هزار نظامی ایالات متحد پس از بازگشت انواع و اقسام مشکلات بهداشتی از جمله تحریک پذیری، خستگی مزمن، کوتاهی تنفس، درد عضلات و مفاصل، سردرد های میگرنی، اختلالات گوارشی، ریزش مو، بثورات، فراموشکاری، و دشواری تمرکز را گزارش کردند. این علایم را در مجموع سندرم جنگ خلیج فارس می خوانند. وزارت دفاع ایالات متحد پذیرفته است که بیش از بیست هزار تن از نظامیان حاضر در منطقه جنگی ممکن است با سلاح های شیمیایی مواجه شده باشند، اما منکر آن است که افراد شاکی از سندرم مزبور دچار آثار قرار گرفتن در معرض مواد شیمیایی باشند. بهترین شواهد موجود حاکی از آنند که وضعیت مزبور اختلالی است که در برخی موارد ممکن است بر اثر مواجهه با سمّ ناشناخته ای تسریع شود (جدول 6 ـ 5/16). یکی از مطالعاتی که بر روی نقصان حافظه انجام شد تغییرات ساختاری در لوب آهیانه راست و آسیب هسته های قاعده ای همراه با کژ کاری عصب ـ رسانه ای مرتبط را در برخی مبتلایان به این سندرم نشان داد. تعداد قابل ملاحظه ای از سربازان مذکور به اسکلروز جانی آمیوتروفیک (ALS) مبتلا شده اند که تصور می شود ناشی از جهش های ژنتیکی باشد.
در سرمقاله یکی از شماره های نشریه انجمن پزشکی امریکا در سال 1997 رابطه سندرم جنگ خلیج فارس با فشار روانی به این صورت مطرح شده است:
لازم است پزشکان بپذیرند که بسیاری از نظامیان جنگ خلیج فارس به اختلالات مرتبط با فشار روانی و عوارض جسمی فشار روانی مبتلایند. این بیماری ها را نباید پنهان یا کتمان کرد، چون کاملاً شناخته شده اند و در بازماندگان جنگ های گذشته، به ویژه جنگ ویتنام، به شکل گسترده ای بررسی شده اند. ما پزشکان نمی باید تشخیص اختلالی مرتبط با فشار روانی را در این سربازان قبول کنیم، مگر آنکه عوامل جسمی درمانپذیر را کنار گذاشته باشیم. در عین حال لازم است به فراگیر بودن بیماری های مرتبط با فشار روانی نظیر افزایش فشار خون، درد رشته های عضلانی (فیبرومیالژی)، و خستگی مزمن در نظامیان جنگ خلیج فارس نیز واقف باشیم و آنها را به درستی تدبیر کنیم. ملت امریکا باید این عقیده غلط را کنار بگذارد که بیماری های ذهن، غیر واقعی یا شرم آور است. ما باید پیوند جدایی ناپذیر ذهن و تن را بیشتر دریابیم.
علاوه بر این، هزاران تن از سربازان جنگ خلیج فارس دچار PTSD شده اند و تفکیک این دو اختلال از همدیگر دشوار است. PTSD بر اثر استرس روان شناختی ایجاد می شود، در حالی که تصور می شود سندرم جنگ خلیج فارس ناشی از استرسورهای زیستی محیطی است. علایم و نشانه های این دو اختلال غالباً همپوشانی دارند و ممکن است فردی در عین حال مبتلا به هر دو اختلال باشد.
یازدهم سپتامبر
اقدام تروریستی یازدهم سپتامبر 2001 که در آن مرکز تجارت جهانی در شهر نیویورک تخریب شد و ساختمان پنتاگون در واشنگتن آسیب دید، بیش از 3500 کشته و مجروح به جا گذاشت و بسیاری از شهروندان آمریکایی را به مداخلات درمانی نیازمند ساخت. یک زمینهیابی ملی نشان داد میزان شیوع PTSD و افسردگی در شهروندان آمریکایی یک ماه پس از 11 سپتامبر به ترتیب 4/11 درصد و 7/9 درصد بوده است. تخمین زده میشود تا سال 2004 بیش از 25 هزار نفر همچنان از علایم PTSD مرتبط با حملات یازدهم سپتامبر به مدت بیش از یک سال رنج میبرند.
عراق و افغانستان
در اکتبر 2001 ایالات متحده همراه با استرالیا، کانادا و بریتانیا در پی حملات یازدهم سپتامبر به افغانستان حمله کردند. در بیستم مارس 2003 نیروهای ایالات متحده و متحدین آن به عراق حمله کردند و جنگ عراق را آغاز کردند.
هر دو جنگ مزبور هنوز ادامه دارد و PTSD مشکل رو به افزایشی است چرا که طبق برآوردهای موجود 17 درصد سربازانی که از جبهههای این دو جنگ برمیگردند دچار PTSD هستند. میزان PTSD در میان سربازان زن بیشتر است. 11 درصد سربازان حاضر در عراق و افغانستان و 14 درصد مراجعین بیمارستانها و درمانگاههای نظامیان را زنان تشکیل میدهند. سربازان زن بیش از سربازان مرد در پی کمک و درمان برمیآیند.
بلایای طبیعی
تسونامی. در 26 دسامبر 2004، تسونامی وسیعی به سواحل اندونزی، سریلانکا، جنوب هند و تایلند حمله برد و دامنه خسارات جدی و مرگ و میر ناشی از ان به سواحل غربی آفریقا و آفریقای جنوبی نیز رسید. بر اثر تسونامی نزدیک به سیصد هزار تن کشته و بیش از یک میلیون نفر بیخانمان شدند. بسیاری از بازماندگان همچنان در ترس و وحشت زندگی میکنند و علایم PTSD دارند؛ ماهیگیران میترسند به دریا بروند، کودکان میترسند در ساحلی که زمانی از آن لذت میبردند بازی کنند و بسیاری از خانوادهها از ترس وقوع یک تسونامی دیگر در به خواب رفتن مشکل دارند.
طوفان. در اوت 2005 یک طوفان طبقه پنج به نام طوفان کاترینا خلیج مکزیک، باهاما، فلوریدای جنوبی، لوئیزیانا، میسیسیپی و آلاباما را تخریب کرد. بادهای شدید و بارانهای سیلآسا سیستم خاکریز محافظ نیواورلئان در لوئیزیانا را درنوردید و سبب جاری شدن سیلهای مهیبی شد. در این حادثه بیش از 1300 تن کشته شدند و دهها هزار نفر آواره شدند.
زلزله. در هشتم اکتبر 2005 زلزلهای به بزرگی 6/7 ریشتر ناحیه جنوب آسیا در نواحی پاکستان، افغانستان و شمال هند را لرزاند. در این زلزله ناحیه کشمیر در جنوب آسیا بیشترین صدمه را دید. در این زلزله بیش از 85000 نفر کشته و مجروح شدند و بیش از 3 میلیون نفر بیخانمان شدند. بسیاری از کسانی که در مناطق زلزلهزده زندگی میکردند دچار PTSD شدند.
شکنجه
شکنجه تعمدی جسمی و روانی یک فرد به وسیله فرد یا افراد دیگر میتواند اثرات مخرب روحی و هیجانی ایجاد کند که با عواقب ناشی از جنگ و سایر انواع آسیبها قابل مقایسه و حتی وخیمتر از آنها است. طبق تعریف سازمان ملل متحد، شکنجه (torture) عبارت است از تحمیل عمدی هر گونه درد و ناراحتی روانی شدید یا رنج و عذاب که معمولاً با بیرحمی، سنگدلی، یا رفتار موهن و تحقیرآمیز یا تنبیه و مجازات همراه است. این تعریف جامع و گسترده، شکلهای مختلف خشونت بین فردی، از اذیت و آزار خانگی درازمدت تا نسلکشیهای وسیع را دربر میگیرد. بر اساس نظر سازمان عفو بین الملل، شکنجه در اکثر 150 کشور سراسر جهان که موارد تجاوز به حقوق انسانها در آنها ثبت میشود، امری شایع و گسترده است. بررسیهای اخیر برآورد کردهاند که بین 5 تا 35 درصد جمعیت 14 میلیونی پناهندگان در سراسر دنیا لااقل یک بار شکنجه را تجربه کردهاند، حال آنکه ارقام یاد شده پیآمدهای مربوط به منازعات سیاسی، منطقهای، و مذهبی اخیر در اروپای شرقی، یوگسلاوی سابق، و خاورمیانه را دربر نمیگیرد.
شکنجه با اکثر انواع دیگر آسیب تفاوت دارد، چون به وسیله انسان و به صورت عمدی ایجاد میشود. فردی که برای خودش یا مقام بالاتری کار میکند ممکن است برای مجازات، تنبیه، یا به دست آوردن اطلاعات، فرد دیگری را مورد آزار قرار دهد. روش این آزار ممکن است جسمی (مثل کتک زدن، سوزاندن پوست، شوک الکتریکی، یا خفه کردن) و یا روانی باشد، و یا به وسیله تهدید، توهین، تحقیر، یا وادار کردن فرد به مشاهده شکنجه دیگران ـ اغلب افراد محبوب او ـ صورت گیرد. یکی از روشهای مجزای شکنجه که ترکیبی از جنبههای جسمی و روانی را دربر دارد، شستشوی مغزی است (فصل 20، اختلالات تجزیهای و فصل 30، حالات دیگری که ممکن است کانون توجه بالینی باشد). گرچه بسیاری از صور شکنجه میتوانند داغهای جسمی ماندگاری به جا بگذارند که به خودی خود یادآور همیشگی آسیبهای وارد شده بر فرد هستند، به نظر میرسد که هدف اصلی شکنجه اثرات روان شناختی آن است، چون شکنجه سبب برانگیختن احساس ترس، درماندگی، و در نهایت، ضعف روانی و جسمی قربانی میشود. میزان شیوع گزارش شده PTSD در میان بازماندگان شکنجه حدود 36 درصد است، که بسیار بالاتر از میزان متوسط شیوع مادام العمر این اختلال است؛ پژوهشگران به اتفاق معتقدند که شدت و مدت PTSD در شرایطی که عوامل استرسزا به وسیله انسان ایجاد شده باشند بیشتر است. مطالعات همچنین میزان قابل ملاحظهای از ابتلای همزمان به افسردگی و سایر اختلالات اضطرابی را در قربانیان شکنجه نشان دادهاند. سایر شکایات روان شناختی شایع در این افراد عبارتند از جسمانی سازی، علایم وسواسی ـ جبری، خشم ـ خصومت، انواع هراس، افکار پارانوئید، و حملات روانپریشی.
روشهای درمان بازماندگان شکنجه مشابه همانهایی هستند که برای سایر اختلالات و علایم متعاقب آسیب به کار میروند، ولی بالینگران میبایست حساسیت ویژهای نسبت به گستره وسیع رویدادهای پر استرسی که قربانیان شکنجه تحمل کردهاند نشان دهند. بسیاری از نجات یافتگانی که برای درمان معرفی میشوند پناهندگانی هستند که با آسیبهای استرسزای بیشتر و تازهتری، حتی بدتر از اثرات شکنجه، مواجهند، نظیر جدایی از خانواده، مشکل پیدا کردن کار، مشکل دسترسی به خدمات بهداشتی، موانع ناشی از بلد نبودن زبان بیگانه، تنهایی، فقر، و تبعیضهای نژادی. ایمان مذهبی، تعهد و تحصیلات سیاسی، حمایتهای اجتماعی قوی، و آمادگی ذهنی برای احتمال شکنجه شدن، ظاهراً عواملی هستند که فرد را در مقابل ابتلا به PTSD و سایر عواقب روان شناختی شکنجه محافظت میکنند. به علاوه، عوامل فرهنگی و مذهبی که روشهای مدارا را تحت تاثیر قرار میدهند نیز میتوانند در پاسخ نجات یافتگان شکنجه به درمان موثر باشند.
تشخیص افتراقی
از آنجا که بیماران اغلب واکنشهای پیچیدهای در برابر سانحه نشان میدهند، بالینگر باید هنگام ارزیابی بیمارانی که در بحبوحه سانحه و تروما مراجعه کردهاند در رد سایر سندرمها دقت کند. بخصوص شناسایی عوامل طبی قابل درمان علایم پس از سانحه، به ویژه صدمه سر در حین سانحه اهمیت زیادی دارد. عوامل طبی را معمولاً میتوان از طریق اخذ شرح حال دقیق و معاینه جسمانی شناسایی کرد. سایر عوامل عضوی که میتوانند سبب بروز یا تشدید علایم شوند عبارتند از: صرع، اختلالات مصرف الکل و سایر اختلالات مرتبط با مواد. مسمومیت یا ترک حاد مواد نیز ممکن است نمایی بالینی ایجاد کند که تفکیک آن از PTSD تا زمان رفع اثرات مواد دشوار باشد.
افتراق علایم PTSD از اختلال پانیک (هول) و نیز اختلال اضطراب فراگیر ممکن است دشوار باشد، زیرا هر سه سندرم مزبور با اضطراب بارز و انگیختگی دستگاه خودکار همراهند. در این موارد نکته کلیدی در تشخیص PTSD بررسی دقیق سیر زمانی رابطه علایم یا حادثه آسیبزا است. PTSD همچنین با تجربه محدود و اجتناب از تروما همراه است، که این ویژگیها به طور معمول در اختلال پانیک یا اضطراب فراگیر دیده نمیشوند. افسردگی اساسی نیز به وفور همراه با PTSD بروز میکند. هر چند افتراق پدیدارشناختی این دو سندرم معمولاً چندان دشوار نیست، اما توجه به ابتلای همزمان به افسردگی حائز اهمیت است زیرا بر درمان PTSD تاثیر میگذارد. PTSD بایستی از شماری اختلالات مرتبط که شباهتهای پدیدارشناختی با آن دارند افتراق داده شود، این اختلالات عبارتند از: اختلال شخصیت مرزی، اختلالات تجزیهای و اختلالات ساختگی. افتراق PTSD از اختلال شخصیت مرزی ممکن است دشوار باشد. این دو اختلال ممکن است با هم وجود داشته و حتی از نظر سببی به هم مرتبط باشند. بیماران دچار اختلاات تجزیهای معمولاً در حد بیماران مبتلا به PTSD، دچار رفتار اجتنابی، انگیختگی مفرط دستگاه خودکار و یا سابقه حادثه آسیبزا نیستند.
سیر و پیش آگهی
PTSD معمولاً مدتی پس از وقوع سانحه پیدا میشود. این مدت میتواند به کوتاهی یک هفته و به درازای سی سال باشد. علایم بیماری ممکن است در طول زمان نوسان داشته باشد. بیشترین شدت این علایم در دورههایی است که فشار روانی بیمار زیاد است. بدون درمان، حدود سی درصد از بیماران کاملاً بهبود مییابند، چهل درصد همچنان علایمی خفیف و بیست درصد علایمی متوسط خواهند داشت؛ ده درصد نیز یا هیچ تغییری در علایمشان پیدا نمیشود، یا بدتر میشوند. پس از یک سال حدود 50% از بیماران بهبود مییابند. در صورت شروع سریع علایم، کوتاه بودن مدت آنها (کمتر از شش ماه)، خوب بودن کارکردهای پیشمرضی بیمار، وجود حمایتهای اجتماعی قوی، و فقدان سایر اختلالات روانپزشکی، طبی، یا مرتبط با مواد یا سایر عوامل خطرساز میتوان پیشآگهی خوبی را پیشبینی کرد.
در کل، افراد خیلی خردسال و خیلی سالخورده در برخورد با وقایع آسیبزا بیشتر از میانسالان مشکل پیدا میکنند. مثلاً حدود هشتاد درصد از بچههای کوچکی که دچار سوختگی میشوند، یک تا دو سال بعد علایم PTSD را پیدا میکنند. در حالی که تنها سی درصد از بزرگسالانی که به چنین صدمهای دچار میشوند، یک سال بعد اختلال مزبور را پیدا میکنند. احتمالاً مکانیسمهای مقابله در بچههای کوچک هنوز برای روبهرو شدن با صدمات جسمی و روحی ناشی از آسیب کافی نیست. مکانیسمهای مقابله سالخوردگان نیز به نظر میرسد انعطاف کمتری از مکانیسمهای مقابله جوانان داشته باشد و قدرت پیران نیز در تدوین رویکردی انعطافپذیر برای مواجهه با اثرات آسیب، کمتر است. گذشته از این، آسیب ممکن است به خاطر معلولیتهای جسمی که مشخصه سن بالاست، به ویژه معلولیت دستگاه عصبی و دستگاه قلبی ـ عروقی نظیر کاهش جریان خون مغز، معیوب شدن دید، تپش قلب، و بینظمیهای قلبی، اثرات شدیدتری بر فرد بگذارد. همچنین اختلال روانپزشکیای که از قبل وجود داشته است، خواه یک اختلال شخصیت باشد و خواه یک بیماری وخیمتر، اثرات برخی عوامل فشار را تشدید میکند. PTSD که همزمان با سایر اختلالات رخ دهد اغلب شدیدتر است، به احتمال بیشتری مزمن میشود، و ممکن است به سختی درمان شود. دسترسی به حمایتهای اجتماعی نیز ممکن است بر پیدایش، شدت، و مدت PTSD اثر بگذارد. در مجموع، بیمارانی که شبکه حمایت اجتماعی خوبی دارند، ممکن است یا اساساً دچار این اختلال نشوند یا اشکال شدید آن را پیدا نکنند و در صورت ابتلا به آن نیز سریعتر بهبود مییابند.
درمان
اگر بالینگر با بیماری روبهرو شود که با آسیب چشمگیری مواجه بوده است، رویکردهای عمدهای که میباید در پیش بگیرد، حمایت، تشویق بیمار برای بحث درباره واقعه مزبور، و آموختن انواع و اقسام مکانیسمهای مقابله (نظیر آرامسازی عضلات) به اوست. مصرف داروهای رخوتزا و خوابآور نیز ممکن است مفید باشد. اما اگر بالینگر با بیماری روبهرو شود که قبلاً دچار واقعه آسیبزایی شده و اکنون به PTSD مبتلا گشته است، بیشتر باید بر آموزش در مورد اختلال مزبور و درمانش، اعم از درمان دارویی یا رواندرمانی تاکید کند. بالینگر باید تلاش کند تا این تصور را که برچسب بیمار روانی به فرد مبتلا به PTSD خواهد خورد از میان بردارد. بیمار مبتلا به PTSD و خانوادهاش را میتوان از طریق گروههای حمایتی محلی و ملی نیز مورد حمایت بیشتری قرار داد.
دارودرمانی
مهار کننده های انتخابی بازجذب سروتونین (SSRIs) نظیر سرترالین (zoloft) و پاروکستین (paxil) به دلیل کارآیی، قابل تحمل بودن، و بیخطر بودنشان، خط مقدم درمان PTSD را شامل میشوند. داروهای SSRI علایم مربوط به تمام گروههای علامتی PTSD را کاهش میدهند و علاوه بر رفع علایمی که مشابه افسردگی یا سایر اختلالات اضطرابی هستند، در بهبود علامتهایی که منحصر به PTSD میباشند نیز موثرند. بوسپیرون (BuSpar) نیز یکی از داروهای سروتونرژیک است و ممکن است مفید باشد.
اثربخشی دو تا از داروهای سه حلقهای یعنی ایمی پرامین (tofranil) و آمیتریپ تیلین (elavil) در درمان PTSD، با تعدادی کارآزمایی بالینی کاملاً کنترل شده تایید شده است. البته در برخی کارآزماییهایی که با این داروها شده، یافتههای منفی به دست آمده است؛ اما اکثر این کارآزماییها ضعفهایی جدی در طرح خود داشتهاند، من جمله اینکه مدت امتحان کردن داروها بسیار کوتاه بوده است. مقدار مصرف ایمی پرامین و آمی تریپ تیلین باید به همان اندازهای باشد که برایدرمان اختلالات افسردگی به کار میرود، و حداقل مدت کارآزمایی نیز باید هشت هفته باشد. بیمار اگر خوب پاسخ بدهد، شاید لازم باشد درمان دارویی را لااقل یک سال ادامه دهد، بعد میتوان برای کنار نهادن دارو اقدام کرد. برخی مطالعات حاکی از آن است که دارو در درمان افسردگی، اضطراب، و بیش برانگیختگی بیمار موثرتر است تا درمان اجتناب، انکار، و کرختی هیجانی او.
داروهای دیگری که ممکن است در درمان PTSD مفید باشد، عبارت است از مهار کنندههای منوآمین اکسیداز (MAOIها؛ مثل فنلزین [nardil] و ترازودون [desyrel])، و داروهای ضد صرع (مثل کاربامازپین [tegretol] و والپروات [depakene]). برخی از مطالعات نیز بهبود بیماران مبتلا به PTSD را که با مهار کنندههای برگشتپذیر منوآمین اکسیداز (RIMAs) درمان شده بودند نشان دادهاند. کلونیدین (catapres) و پروپرانولول (inderal) که داروهایی آنتی آدرنرژیک هستند هم طبق نظریههایی که پرکاری نورآدرنرژیک را در این اختلال مطرح میکنند، میتوانند مفید باشند. تقریباً هیچ داده مثبتی در مورد مصرف داروهای ضدّ روانپریشی در این اختلال وجود ندارد، لذا از مصرف این داروها ـ مثلاً هالوپریدول (haldol) ـ اجتناب باید کرد، مگر احتمالاً برای مهار کوتاهمدت پرخاشگری و سرآسیمگی شدید بیمار.
رواندرمانی
رواندرمانی روانپویشی ممکن است در درمان بسیاری از بیماران مبتلا به PTSD مفید باشد. در برخی موارد، بازسازی واقعه آسیبزا توام با تخلیه هیجانی (abreaction) و پالایش (catharsis) ممکن است اثر درمانی داشته باشد. البته رواندرمانی را باید متناسب با وضعیت هر بیمار انجام داد، چون برخی از بیماران ممکن است بر اثر احساس وقوع مجدد آسیب، از پا درآیند.
مداخلات رواندرمانگرانهای که در مورد PTSD وجود دارد عبارت است از رفتاردرمانی، شناخت درمانی، و هیپنوتیزم. بسیاری از بالینگران، رواندرمانی عاجل (time-limited) را برای درمان قربانیان آسیب توصیه میکنند. در این درمان معمولاً رویکردی شناختی اتخاذ میشود و در عین حال حمایت و امنیتی هم برای بیمار فراهم میشود. ماهیت کوتاهمدت این نوع رواندرمانی باعث میشود که خطر وابستگی و مزمن شدن اختلال به حداقل برسد، با این حال مسایلی از قبیل شکاکیت، بیاعتمادی، و بدگمانی اغلب اثر سوئی بر پذیرندگی بیمار میگذارد. درمانگر باید کاری کند که بیمار دست از انکار واقعه آسیبزا بکشد، تشویقش کند که راحت باشد، و او را از منبع فشار روانی دور سازد. باید بیمار را تشویق کرد که بخوابد و اگر هم لازم شد از دارو برای این کار باید استفاده کرد. باید کاری کرد که حمایتهایی از محیط (مثلاً از دوستان یا منسوبان بیمار) برایش فراهم شود. بیمار را باید تشویق کرد که واقعه آسیبزا را مرور و احساسات هیجانی مرتبط با آن را تخلیه (abreact) کند و برای آنکه در آینده هم از دست آنها در امان بماند، برنامهریزی کند. تخلیه هیجانی (یعنی تجربه هیجانات مربوط به واقعه) ممکن است برای برخی از بیماران مفید باشد. برای تسهیل این فرآیند از مصاحبه آموباربیتال (amytal) استفاده شده است.
پس از وقوع واقعه آسیبزا رواندرمانی باید طبق الگوی مداخله در بحران و همراه با حمایت، آموزش، و ایجاد مکانیسمهای مدارا (coping) و قبول و پذیرش واقعه صورت گیرد. اما اگر PTSD تشکیل شده است، دو رویکرد عمده رواندرمانگرانه را میشود در پیش گرفت. اولی قرار دادن بیمار در معرض واقعه آسیبزای مذکور با روشهای تجسمی یا مواجهسازی زنده است. مواجهسازی میتواند شدید یا تدریجی باشد که اولی انفجار درمانی و دومی حساسیتزدایی منظم نام دارد. رویکرد دیگر این است که روشهای تدبیر فشار روانی (استرس) به بیمار آموخته شود؛ این روشها عبارت است از فنون آرامسازی عضلات و رویکردهای شناختی برای مدارا با استرس. برخی دادههای اولیه حاکی از آن است که فنون تدبیر فشار روانی سریعتر از روشهای مواجهسازی تاثیر میکند، اما مواجهسازی نتایج دیرپاتری دارد.
یکی دیگر از فنون رواندرمانی نسبتاً نوظهور ـ که تا حدودی نیز محل اختلاف نظر است ـ حساسیتزدایی و بازپردازش حرکات چشم (EMDR) است که طی آن، بیمار در حین اینکه تصویری از تجربه آسیبزا را در ذهن خود نگاه داشته است، بر روی حرکات جانبی انگشت بالینگر تمرکز میکند. عقیده عمومی بر این است که وقتی بیمار در حالت آرامسازی عمیق قرار دارد، میتوان رویداد آسیبزا را بینشیابی کرده و از این طریق علایم خود را از بین ببرد. طرفداران این روش درمان اظهار میکنند که روش مذکور به اندازه سایر روشهای درمان PTSD و شاید بیش از آنها کارآیی دارد و هم بالینگران و هم بیمارانی که این روش را متحان کردهاند، آن را به سایر روشها ترجیح میدهند.
گذشته از فنون رواندرمانی فردی، گزارش شده است که گروه درمانی و خانواده درمانی هم در بیماران مبتلا به PTSD موثر است. فواید گروه درمانی عبارت است از شریک شدن در آسیبهایی که بر دیگران وارد آمده است، و برخوردار شدن از حمایت سایر اعضای گروه. گروه درمانی برای سربازان جنگ ویتنام و بازماندگان بلاهایی نظیر زلزله بسیار موفقیتآمیز بوده است. با خانواده درمانی اغلب میشود به حفظ رابطه زناشویی در ادوار تشدید علایم کمک کرد. وقتی علایم خیلی شدید است یا خطر خودکشی و سایر اعمال خشونتبار وجود دارد، بستری کردن بیمار ممکن است ضرورت یابد.
در حال حاضر تلاشهای گسترده ای در سطح بهداشت عمومی جهت ارائه درمان های روان شناختی به کودکان و بزرگسالان آسیب دیده در دست انجام است. تعیین اثرات درازمدت این آسیب ها، و اینکه اصولاً چنین اثراتی وجود دارند یا نه، نیازمند انجام مطالعات طولی است.
منبع سایت shakhsiyat.ir